اولین خبر از محرومیت عیسی آلکثیر از بازی نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا حوالی ساعت ۱۵روز شنبه در رسانهها منتشر شد. از آن لحظه تا وقتی که داور سنگاپوری درسوت پایان بازی پرماجرای پرسپولیس و النصر دمیدو علی شجاعی آن پنالتی غافلگیرکننده را به سمت چپ دروازهبان استرالیایی النصر شلیک کرد، همه ما پنج ساعت جهنمی را گذراندیم.
توصیف یکجملهایاش میشود بُهت توأم با خشم با پسزمینه پررنگی از استیصال از طالع نحسی که به قول سعدی، نه گزیری بود ما را از آن و نه امکان گریز. این البته وضع غریبی برای ما نیست، خوب که نگاه کنیم موقعیتی است که هر روز داریم آن را زندگی میکنیم. موقعیتی که ترجمان واژگانی آن بُهت، خشم و استیصال است و ماهیتش کوتاه شدن دست از همه جا و احساس ناتوانی محض دربرابر اتفاقات ناخوشایندی است که دورهمان کردهاند؛ اتفاقاتی که بیش از ماهیت تلخ آنها، این ناراحتکننده است؛ که زورمان نمیرسد جلویشان را بگیریم.
فرض کنید در ماشینتان نشستهاید، در شرایطی که نه راه پس دارید و نه راه پیش، ناگهان یکی که نه میبیندتان و نه صدای بوق و دادو فریادتان را میشنود، همینطور دنده عقب بیاید و بیاید و بیاید و دست آخر بزند ماشین نازنینتان را بترکاند. دارم درباره لحظاتی حرف میزنم که آمدن تدریجی آوار اندوه و مصیبت را به چشم میبینید اما هر چه دست و پا میزنید، نمیتوانید جلویش را بگیرید. عصبانیتمان از محرومیت آلکثیر اتفاقی از این جنس بود و خب کیست که نداند، ما ایرانیان در طول تاریخ، از دل چنین لحظات اندوهباری، چه حماسههای شیرینی آفریدهایم.
در تحلیل یک بازی فوتبال وقتی کلیدواژههایی مثل غیرت و همت بر مضامین فنی تفوق مییابد، میتوانیم حدس بزنیم که سخن از یک نبرد نابرابر است و ما مردان و زنان نبردهای نابرابریم. وقتی در جایگاه مظلوم معادله قرار میگیریم، ظرفیتهایی از خودمان نشان میدهیم که گاهی خودمان هم از وجودشان خبر نداشتیم.
بازی پرسپولیس همه المانهای یک نبرد نابرابر را در خود داشت؛ از محرومیت ناجوانمردانه ستاره تیم ما در ساعات پیش از بازی گرفته تا ده نفره شدن تیم درون بازی و آن همه مال و منال و بازیکنان آنچنانی در تیم رقیب. خاطره جمعی ما پر است از لحظاتی که بر امثال این نابرابریها و نامردیها غلبه کردهایم؛ توفیقهایی که برخلاف جریان اتفاقات و در عین ناباوری بهدست آمدهاند و خب گفتن ندارد که چنین پیروزیهایی چقدر میچسبد.
خاصیت چنین پیروزیهایی، بیش از ارزش واقعیاش، وجه انتقامآلود آن است، آنچه دو شب پیش آدمها را به خیابان آورد، بیش از صعود به فینال آسیا، انتقامی بود که نه فقط از لابی سعودیها و صحنهآرایی شبههآلود ایافسی که انگار از همه ناملایمات و اتفاقات ناخوشایند این روزها گرفتیم. ما به این پیروزی احتیاج داشتیم، مثل فرصتی برای تمدید نفس پس از یک زیرابی طولانی. ما به این مدل تجدید قوا، نه فقط در فوتبال که در عرصههای سیاسی و اجتماعی هم عادت داریم. این را یاد گرفتهایم که در اوج دشواری، در میانه تلخی و عسرت، درست وقتی که همه امیدها رو به ناامیدی میرود، از کوچکترین روزنهها، نوری به شعاع خورشید روی سیاهیهای دور و برمان بیندازیم.
در این کنشهای هوشمندانه جمعی -چه در وجه سلبی آن که نمونهاش با خشم مردم از محرومیت آلکثیر نمود یافت و چه در وجه ایجابیاش که در جشن و پایکوبی مجازی و خیابانی پس از بازی پرسپولیس اتفاق افتاد- یک علامت اجتماعی مهم نیز هست و آن زنده بودن مفهوم «مردم» است. عاقلها میفهمند، کشوری که از این سطح از کنشگری مردم برخوردار است، شبیه هیچ کشور دیگری در این منطقه نیست. آنهایی که به هوای سرخوردگی مردم از اتفاقات گذشته، روی انفعال آنها در ماجراهای آینده حساب کردهاند، قمار خطرناکی میکنند. باید وجود «مردم» را در این کشور به رسمیت شناخت و به اراده آنها احترام گذاشت.
پ.ن: این یادداشت روز 14 مهر ماه در روزنامه همشهری منتشر شد.