ترسیم مختصات و ابعاد زندگی در زمانه کرونا و دوران بعد از آن در گفتوگو با سیدجواد میری، جامعهشناس
عباس رضایی ثمرین، روزنامهنگار- پاندمی کرونا با وجود جهانشمولی و سایهگستری بر سر تقریبا همه جوامع انسانی، همچنان پدیدهای ناشناخته، چندبعدی و پیچیده است. پیچیدگی و ناشناختگی این پدیده را حتی استمرار 16ماهه مواجهه با آن، کم نکرده است. بحرانی که در ابتدا موقت و زودگذر تلقی میشد حالا به مسئله مشترک همه جوامع -فارغ از سطح توسعهیافتگی، برخورداری و رفاه آنها- تبدیل شده است. این مسئله بر همه ساحات جوامع انسانی سایه انداخته و ظاهرا هم قرار نیست به این زودیها برود. در میان سردرگمیهای مفهومی و ابهامات تحلیلی حول کرونا، آنچه روشن است آثار و پیامدهای بسیار مشهود آن در ابعاد مختلف زندگی انسانها، چه در ایران و چه در سایر کشورهای جهان است. پیشبینی ماندگاریِ کرونا دستکم در میانمدت، سبب شده است حکمرانان و سیاستگذاران از همزیستی با این پدیده سخن بگویند و مردم را به پذیرفتن شرایط جدید زندگی ترغیب کنند. اما این شرایط دقیقا چه مختصاتی دارد؟ جامعه جدید که از دل این تغییرات گسترده سر بر میآورد، چگونه از سوی جامعهشناسان تفسیر میشود و آیا این روال جدید زندگی، ماندگار خواهد بود؟ این سؤالات را ذیل موضوع کلی «سیمای زندگی در زمانه کرونا» با سیدجواد میری، جامعهشناس، فارغالتحصیل دکتری از دانشگاه پریستول انگلستان و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به بحث گذاشتیم. حاصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
تقریباً 16ماه است که در ایران با کرونا درگیر هستیم که البته بحرانی جهانی است. در ابتدا این تصور وجود داشت که این شرایط زودگذر است و بعد از مدت کوتاهی، اوضاع به روال عادی برمیگردد. اما با گذشت زمان مشخص شد که این بیماری حالا حالاها ماندگار است و ظاهرا ناگزیریم به همزیستی با آن تن دهیم. در ابتدا لطفا به این سؤال پاسخ دهید که اگر قرار باشد با کرونا زندگی داشته باشیم، این زیست چه مختصاتی خواهد داشت؟
اگر بخواهیم وارد بحثی که شما طرحوارهای از آن را ترسیم کردید، بشویم، نیاز است که در ابتدا صورتبندی مفهومی و نظری درستی داشته باشیم تا دچار مغالطه یا اشتراکهای لفظی نشویم. عبارت «بحران کرونا» که شما استفاده کردید، یک مفهوم اپیدمیولوژیک است؛ یعنی ویروسشناسها، نمونههایی را در کنار یکدیگر گذاشته و نتیجه گرفتهاند ویروس جدیدی که از قضا به شکل تاج است، در جهان در حال شیوع است. این یعنی کرونا یک مفهوم پزشکی برای تشریح ساختار یک ویروس و شیوع آن است.اما باید توجه کنیم که این ویروس صرفا یک پدیده اپیدمیولوژیک نیست چون روال عادی زندگی را برهم زده است و آثار و پیامدهای آن منحصربه وجوه پزشکی نیست. لذا وقتی خیلیها -از جامعهشناسان و روزنامهنگاران گرفته تا سیاستمداران- میگویند اکنون در عصر کرونایی یا پساکرونایی هستیم، به اعتقاد من دچار نوعی نگاه تقلیلگرایانه درخصوص روندی که در حال وقوع در جامعه انسانی است، هستند. البته روی الفاظ پافشاری نمیکنم، سؤالم ناظر به همه ابعاد پدیده کرونا اعم از پیامدهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... آن است.
خب، ببینید به هر حال مفاهیم دارای بار معنایی هستند و در دل این مفاهیم نظامهای معنایی نهفته شده است. وقتی شما «وضع انسانی» یا اصطلاحاً human condition را به یک روند اپیدمیولوژیک تقلیل میدهید، یعنی میخواهید ساحات و ابعاد بسیار مهم و وجودی انسان را با مفاهیم پزشکی تشریح و تفسیر کنید و نخستین پیامد این رویکرد تقلیلگرایانه، این است که شما نخواهید توانست «وضع انسانی» نوینی را که در حال شکلگیری است صورتبندی و مفهومسازی کنید.
به همین دلیل است که وقتی خیلیها -از سازمان بهداشت جهانی گرفته تا، سیاستگذاران، سیاستمداران، روزنامهنگاران، فیلسوفان و جامعهشناسان- از اصطلاح فاصلهگذاری اجتماعی استفاده کردند، من همان 15ماه پیش تأکید کردم که برای چنین وضعی نیازمند فاصله اجتماعی نیستیم، بلکه نیازمند فاصله فیزیکی هستیم، با این حال استفاده از این مفهوم از سوی سازمان بهداشت جهانی رواج یافت و تمام کشورهای اروپایی و حتی در ایران از سطوح بالای مدیریتی تا مدیران میانی همگی از این مفهوم استفاده میکنند.وقتی صرفا از منظر پزشکی و اپیدمولوژیک وضع انسانی را صورتبندی کنید، نخستین پیامدش این است که جامعه را در وضع تعلیق قرار دادهاید. وقتی جامعهای در حالت تعلیق است، روال عادی زندگی نیز در آن جامعه به وضعیت تعلیق درخواهد آمد؛ بچهام را به مدرسه بفرستم یا نفرستم؟ دانشگاه را بازگشایی کنیم یا نه؟ سر کار بروم یا نروم و اگر نروم خرجم را چهکسی خواهد داد؟ به این ترتیب افراد در وضعیت بلاتکلیفی و ابهام گرفتار خواهند شد. با تمام این اوصاف، اگر بخواهیم مواجهه جامعه با وضعیت ناشی از کرونا را تشریح کنیم و در عین حال به تعبیر شما گرفتار نگاههای تقلیلگرایانه نشویم، چه باید کنیم؟
اول از همه باید این را بدانیم که برای تفسیر وضع انسانی نمیتوانیم از مفاهیم پزشکی و اپیدمیولوژیک استفاده کنیم چون همانطورکه گفتم کرونا، اگرچه یک ویروس و شیوع آن مصداق پاندمی یا اپیدمی است اما ابعادش به ساحت فیزیولوژیک و بیولوژیک انسان محدود نمیشود. انسان هم صرفاً یک موجود بیولوژیکال یا فیزیولوژیکال نیست، بلکه ابعاد وجودی و اجتماعی دارد.
اتفاقی که امروز در ایران و جهان افتاده این است که یک مفهوم کلان که در جامعه بشری وجود داشت، در حال ازبینرفتن است. اگر بخواهیم یک صورتبندی داشته باشیم، انسان 10 یا 11هزار سال پیش در دوران کشاورزی زندگی میکرد و این نوع زندگی تبعاتی داشت که الان موضوع بحث ما نیست. پس از عصر کشاورزی نیز، تمدن بشری وارد دوران انقلاب صنعتی و عصر روشنگری شد. برخی میگویند مدت این دوران بین 300 تا 500سال بوده است و از این دوره به نام دوران پسامدرن یاد میکنند. معمولا تکنولوژی و اقتصاد سرمایهداری بهعنوان مهمترین شاخصه این دوران محسوب میشود اما واقعیت این است که بزرگترین دستاورد این دوران مفهومی به نام نرمالیته یا همان چیزی بود که شما از آن با اصطلاح «روال عادی زندگی» یاد کردید. یعنی تمام ساحات زندگی انسان در دوران عصر جدید روی یک مفهوم کلان به نام نرمالیته یا همان روال عادی زندگی بنا شد.حالا بهزعم من بزرگترین کاری که کرونا کرده تغییر مفهوم نرمالیته است. کرونا این مفهوم را مانند شیشهای بر زمین زده و شکسته. فرودگاه و هواپیما داریم ولی نمیتوانیم آن را به پرواز دربیاوریم. گمرک داریم ولی نمیتوانیم کالاها را ترخیص کنیم. مدرسه وجود دارد ولی نمیتوانیم تدریس کنیم. بیمارستان هست ولی نمیتوانیم عمل جراحی انجام دهیم. در پس این تغییر و تحولات، روال عادی زندگی وجود نخواهد داشت، بلکه روال جدیدی شکل خواهد گرفت که من از آن با عنوان روال زندگی در دوره پساجدید یا نرمالیته پساجدید یاد میکنم. نشانههای این تغییر در روال عادی زندگی چیست؟
نشانههایش این است که چهره شهرها تغییر خواهد کرد، نحوه رفتوآمد انسانها تغییر خواهد کرد، مدارس و دانشگاهها و نظام تعلیم و تربیت، سیاستورزی و نظام بینالملل، اقتصاد و حتی پول تغییر خواهد کرد. نزدیک به 200 یا 300سال عادت کرده بودیم با اسکناس و سکه خریدهای خودمان را انجام دهیم. ممکن است پس از این دوران چیزی به نام اسکناس نداشته باشیم و نظامهای اقتصادی و مالی تغییر کند.
لذا بهعبارتی بحران ما بحران کرونا نیست. کرونا ویروسی بود مانند ویروسهای دیگر که در طول تاریخ بشر ظهور کردهاند. پیش از این هم ویروسهای متعددی در زمانههای مختلف ظهور کردهاند و تلفات زیادی را به جا گذاشتهاند. مسئله ما نه خود این ویروسها که تغییر و تحولاتی است که در شیوه زندگی انسانها به شکل کلان بهوجود آوردهاند. این همان اتفاقی است که امروز با آن روبهرو هستیم و بعضیها آن را ساده میگیرند و هنوز نتوانستهاند آن را مفهومسازی کنند. دلیلش البته این است هنوز در میانه آن قرار داریم و در حالگذار از عصری به عصر دیگر هستیم.برای همین است که من، مکررا تأکید میکنم که ما برای تفسیر این تحول عظیم، نمیتوانیم به مفاهیم تقلیلگرایانه پزشکی بسنده کنیم. اصلاً بحث بر سر این نیست که نباید به امور پزشکی توجه کنیم، بلکه بحث بر سر این است که ابعاد تحولاتی که این ویروس برای انسان ایجاد کرده محدود به ساحات فیزیولوژیک و بیولوژیک نیست و برای اینکه بفهمیم چه بر سر انسان آمده باید ساحات و ابعاد وجودی و اجتماعی او را نیز مورد توجه قرار دهیم. اگر این کار را نکنیم، نخواهیم توانست وضع موجود را بهدرستی صورتبندی کنیم. آنچه من از نوع طرح مسئله شما میفهمم این است که معتقدید کرونا روال عادی زندگی، که دستاورد دوران مدرن بوده را فروپاشانده و احتمالا بعد از این ماجرا، ما با روال جدیدی از زندگی که شما با عنوان نرمالیته جدید از آن یاد کردید، مواجه خواهیم بود. برای استنباط چنین روندهایی زود نیست؟
توماس کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمی مبحثی دارد که میگوید معمولاً دانشمندان و اندیشمندان به دودسته تقسیم میشوند؛ بعضیها دانشمندان نرمال هستند و بعضی دیگر دانشمندان یا اندیشمندان انقلابی. این انقلابی البته بهمعنای سیاسی آن نیست. مثلا در علم فیزیک میگوییم، فلان دانشمندان در پارادایم نیوتونی به جهان نگاه میکنند و تلاش میکنند هستی فیزیکی جهان، کهکشانها و ستارهها را در این پارادایم تفسیر کنند. آنها وقتی نتوانند موضوعی را در پارادایم خودشان تفسیر کنند، یک تبصره به آن اضافه میکنند و این روند با بروز هر مسئله جدید تکرار میشود. در انتها میبینید آنقدر تبصرهها زیاد شده که پارادایم اصلی کنار رفته و تبصرهها عملا به اصل تبدیل شدهاند.
در چنین زمانی است که دانشمندان انقلابی ناگهان با یک چرخش گفتمانی وضعیت را تغییر میدهند. مثلا اینشتین در مطالعات خود احساس میکند فیزیک نیوتونی برای تفسیر جهان جواب نمیدهد، نسبیت را مطرح میکند. یا دیگرانی میآیند و فیزیک کوانتوم را برای نگاه به جهان از منظر دیگری بهوجود میآورند. همیشه در زمانِ طرح گفتمانهای جدید، بعضیها تلاش میکنند به ساختارهای قدیم وفادار بمانند. حالا هم طبیعتاً عده زیادی تلاش خواهند کرد جهان جدید را مانند آنچه قبل از ویروس کرونا بوده، نگه دارند. این یعنی شما تغییرات بهوجودآمده در زیست مردم در پی بیماری کرونا را غیرقابل بازگشت میدانید؟
من از شما میپرسم، مثلا آیا رفتوآمد در شهرها برای تعلیم و تربیت به همان شیوه قدیم میتواند تداوم داشته باشد؟ سیل بنیانافکن تغییر و تحول دیجیتال و تعلیم و تربیت دیجیتال و فضای مجازی بهگونهای پیش خواهد رفت که اساساً دیگر امکانی وجود نخواهد داشت که ما بتوانیم به همان روال پیشین زندگی یا نرمالیته قبلی برگردیم، بلکه حتما نرمالیته جدید را خواهیم داشت. کشورهای پیشروتر خیلی سریعتر خودشان را با این تحولات منطبق خواهند کرد. در کشورهای کمتر توسعهیافته طبعا مقاومتهای شدیدی خواهد شد ولی در انتها جبر تاریخی و البته مطالبهگری مردم باعث شکستن این مقاومت میشود. الان هم شاید خیلیها دوست داشته باشند برای روشنایی از فانوس استفاده کنند ولی سیستم برق آمد و کل فانوسها و اجاقهای قدیمی را از بین برد.
من احساس میکنم جبر تاریخی و تندادن به پیشرفتهای تکنولوژیک گزاره خوبی برای تفسیر تغییرات کرونایی نیست چون آنجا به هر حال، وضعیت جدید از نوعی مطلوبیت نسبت به وضعیت قبلی برخوردار است. در اینکه لامپ بهتر از فانوس عمل میکند امروز کمتر کسی تردید دارد. اما درخصوص تغییرات کرونا، ما از مطلوبیت وضع جدید نسبت به وضع قدیم مطمئن نیستیم. مثال میزنم؛ آموزش مجازی لزوما بهتر از آموزش حضوری نیست. حتی در پیشرفتهترین سیستمهای آموزشی دنیا و با زیرساختهای فوقپیشرفته اینترنتی، هنوز آموزش حضوری به آموزش مجازی ترجیح داده میشود و به همین دلیل است که میگویم ممکن است بعضی از این تغییرات کرونایی موقت باشند.
اصلا بحث بر سر این نیست که آموزش حضوری تعطیل شود. بحث این است که نظام فعلی آموزشوپرورش نهادی ازلی و ابدی نیست. در طراحی این نظام هدف این بوده که عدهای آدم متحدالشکل که دارای ارزشهای اجتماعی واحدی هستند عادت کنند 7تا 8ساعت از روزهای دوران کودکی خود را پشت یک میز بنشینند و تکان نخورند و اگر خواستند تکان بخورند از معلم اجازه و در یک وضعیت انضباطی سختگیرانه قرار بگیرند. طی 20سال اخیر آموزشوپرورش عمومی در ایران تبدیل به آموزشوپرورش خصوصی شده است و در عمل، بسیاری از مناطق محروم زیر چتر آموزشوپرورش رایگان نیستند. در بسیاری از شهرهای بزرگ آموزشوپرورش طبقاتی شده است و در بسیاری از مدارس اگر پول بیشتری پرداخت کنید آموزشوپرورش خاصتری خواهید داشت. یعنی آموزشوپرورشی که قرار بود در ابتدا چتری برای متحدالشکلکردن و بازتولید ارزشهای عمومی اجتماعی باشد، تبدیل به مکان یا نهادی برای بازتولید شکافهای طبقاتی شده است. کرونا امروز به این روند تدریجی نورافکن انداخته است؛ یعنی باعث شده روندهایی که بهصورت تدریجی داشت شکل میگرفت، خودش را نشان بدهد. لذا کرونا از نظر من، نقطه عطفی است که تغییرات زیادی ایجاد خواهد کرد.
خب، برخی میگویند این تغییرات مثلا بعد از واکسیناسیون عمومی و توقف چرخه بیماری پابرجا نخواهد بود و به وضع پیشین بازخواهیم گشت.
من مخالفم. اگر به اتفاقاتی که طی دوسال گذشته رخ داده است، خوب و با دقت نگاه کنید متوجه میشوید، یکی از رخدادهای مهم، تغییر و تحولات تکنولوژیکی بوده است که در فضاهای مجازی خودش را میتواند نشان بدهد. مثلاً وقتی امروز از تکنولوژی 5G یا نسل پنجم اینترنت همراه صحبت میشود، باید توجه کنیم که قرار نیست از این تکنولوژی فقط بهعنوان اتاق چتروم استفاده شود. بلکه قرار است سیستم نقل و انتقالات، سیستم ارتباطات، سیستم مواجهه با طبیعت و هزار سیستم روتین دیگر در دنیا دچار تحول بنیادین شود. این یعنی دقیقاً همه ساحات انسانی که در 500سال اخیر شکل گرفته و یک نظم جهانی به نام نظم نرمال را صورت داده بود با تکنولوژی دچار تحول بنیادین خواهد شد و تأثیر آن بر اجتماع و جامعه انسانی لاجرم خواهد بود.
در این روند، حکمرانان - چه در ایران و چه در سایر کشورها- در کجا ایستادهاند؟
کسانی که مدیریت اپیدمی را در جهان دنبال میکنند -و در ایران هم از آنها پیروی میشود- از ابتدا تلاش کردند جامعه را در وضع تعلیق قرار دهند تا راحتتر بتوانند جامعه دیگری را که مدنظر خودشان است، شکل بدهند. راهبرد فاصلهگذاری اجتماعی عملا جوامع را اتمیزه کرده است. یعنی آدمها به یکسری اتم مجزای از هم تبدیل شدهاند. این اتمها از ترس مرگ راحتتر تحت اختیار و اراده حکمرانان قرار میگیرند و در چنین وضعی، صورتهای جدیدی از اجتماع شکل خواهد گرفت که ابعاد آن آرامآرام و بهتدریج نمایان خواهد شد.
اتفاق دیگری که با شیوع کرونا در حال رخدادن است تغییر نظام ارزشی در جامعه است. مثلا قبلاً خانواده میگفت برای تربیت درست و اجتماعیشدن کودکان، گرمگرفتن با همسالان اتفاق خوبی است اما اکنون خانوادهها تمام سعی خود را میکنند که فرزندانشان را از سایر بچهها دور کنند. یا مثلا دید و بازدیدها که جزو ارزشهای اجتماعی و حتی مذهبی ما بود اکنون ممنوع شده است. نمونه این مدل تناقضها زیاد است. جامعه چقدر میتواند در مقابل چنین تغییراتی در هنجارها و نظام ارزشیاش تاب بیاورد؟
چیزی که شما بهعنوان صله رحم و ارتباط آدمها و مناسبات اجتماعی یاد میکنید، همان چیزی است که من نام آن را ساحات وجودی یا اگزیستانسیال انسان میگذارم. کرونا این ساحات را وارد وضعیت تعلیق کرده و این موضوع فشار عظیم روحی -روانی بر آدمها وارد آورده است. شخصا باور ندارم که پس از این دوران و بعد از فراگیر شدن واکسیناسیون، به همان دوران قبل بازمیگردیم، بلکه فکر میکنم این نقطه عطفی در تاریخ بشر است و این نقطه عطف مانند بسیاری از نقاط عطف در طول تاریخ بشر تحولات و تغییرات بنیادین بهدنبال خود خواهد داشت.
اگر از منِ جامعهشناس بخواهید بپرسید این تحولات چه مختصاتی خواهد داشت؟ میگویم ما در این عصر با آلترناتیوهای بیشماری روبهرو هستیم. یعنی اگر تا پیش از این، در زمانی دعوای سنت و مدرنیته را داشتیم، از این به بعد با صورتهای دیگری از مناقشههای معنایی و نظامهای ایدئولوژی و نظامهای فلسفی روبهرو خواهیم شد. بهنظرم میرسد که اگر این دوره فعلی را یک دورهگذار بدانیم، یکی از ویژگیهای خیلی بارز آن، گسترش سایه استانداردهای پزشکی روی همهچیز است. البته سلامت پیش از این هم مهم بود ولی بعد از کرونا اینطور بهنظر میرسد که در دستگاه معنایی جامعه، همهچیز اول با استانداردهای سلامت تطبیق داده میشود. این مدیکالیزهشدن یا اصطلاحا پزشکیزدگی ساحات مختلف زیست مردم چه بر سر جامعه خواهد آورد؟
جامعه در یک وضعیت ترس و رعب و وحشت قرار گرفته و سیاستگذاران و سیاستمداران دانسته و نادانسته به این امر دامن میزنند. یعنی امروز پدر با پسر، مادر با پسر، زن با همسر، همسایه با همسایه در وضعیت فاصلهگذاری قرارگرفتهاند؛ چرا؟ چون همه ساحات زندگی به تعبیر شما پزشکیزده و اصطلاحا مدیکالیزه شده است. یعنی فرد میترسد بمیرد و این همه مناسبات پیرامونی او را تحتتأثیر قرار داده است. یعنی انسانهایی که زمانی حاضر بودند جانشان را برای ارزشها و مفاهیم خاصی فدا کنند، امروز در اثر کرونا و گفتمان غالب، از ترس مرگ بسیاری از مناسبات اجتماعی و خانوادگی را کنار گذاشتهاند. اتفاقا صداوسیما و تمامی دستگاهها هم تلاش میکنند این پزشکیزدگی را به جامعه تحمیل کنند. نتیجه این امر این شده که حتی مرگ در جامعه مدیکالیزه شده است.
چطور این اتفاق افتاده است؟
با ظهور کرونا حتی مرگ را هم نمیتوانید بهصورت انسانی تجربه کنید. شما امروز اجازه ندارید زیر جنازه هیچکدام از دوستان یا نزدیکانتان را بگیرید چون میگویند ویروس دارد. این یعنی مرگ از یک مفهوم انسانی به یک مفهوم صرفا پزشکی تقلیل پیدا کرده است. وقتی مفهوم مرگ مدیکال شد، یعنی از دسترس انسانها خارج میشود و در دست یک مجموعه تخصصی قرار میگیرد. دیگر نمیشود مرگ را لمس، حس و درک کرد بلکه بهصورت اعداد روی صفحه تلویزیون میتوانید آن را ببینید. به این ترتیب مرگ از دسترس خارج شده و از یک مقوله انسانی تبدیل به یک مقوله پزشکی شده است.
و نتیجه این تسرییافتن بیمحابای امر پزشکی بر همهچیز، چه خواهد بود؟
آینده روشنی در پیش رو نخواهد بود. وقتی از ما بخواهند از همزیستی اجتماعی و ارتباطداشتن باهم دست برداریم، آرامآرام تبدیل به اتمهای مجزای از هم خواهیم شد و این یعنی بدن ما دیگر امتداد اجتماعی ندارد. ذهن چنین انسانی را راحت میشود تسخیر کرد، زیرا ارتباطات تنها از طریق دنیای مجازی است و رسانهها به ما میگویندکه بیرون چه خبر است و ما دیگر خودمان اجازه نداریم برویم و بیرون را ببینیم. اطلاعات را ماهواره، فضای مجازی و چترومها به ما میدهند. این موضوع ما را در وضعیت اضطراب دائم قرار خواهد داد.
یعنی همه نیازها و مطالبات فرد صرفا در حوزه سلامت خلاصه میشود زیرا او بهدنبال زندهماندن است.
بله، درست است. وقتی تمام هم و غم زندگی بشود شستن دستها، طبعاً از چیزهایی که اصحاب قدرت در تمام دنیا دارند میشویند، غافل خواهیم شد. در چنین شرایطی است که مثلا یکی مثل بیل گیتس به پیامبر عصر ما تبدیل میشود. او میگوید چهکار باید بکنیم چون پشتوانه مهم سرمایه جهانی را دارد. افراد، سازمانها و بنیادهای دینی در حال طراحی شکل دنیای جدید هستند. حالا هر کشوری و هر مجموعهای هرقدر سریعتر بتواند خودش را با این تغییر و تحولات همگام کند میتواند سهم بیشتری در دنیای آینده داشته باشد والا حذف خواهد شد و خواهد رفت.
ما امروز در جامعهای زندگی میکنیم که اغلب مردم نسبت به همدیگر شکاک و مضطرب هستند؛ زیرا در نظام معنایی جدید جامعه، هر آدم ممکن است ناقل بیماری یا سفیر مرگ باشد. این وحشت عمومی شکل جامعه را چگونه خواهد کرد؟
اولین کاری که میکند تغییر نظام باورهاست. الان میگویید ممکن است و احتمال دارد عامل مرگ، همین همسایه کناری من باشد یا این فردی که اکنون کنار من عطسه کرد و یا شاید برادرم و حتی پدر و مادرم. یکی از باورها در عصر پیشین این بود که صلهرحم کنید، یعنی به همدیگر وصل شوید اما اکنون اصل بر این است که فصل پیدا کنید و از همدیگر جدا شوید. وقتی جدا شدید تبدیل به یک توده بیاراده متشکل از اتمهای مجزای از هم میشوید که بهراحتی میشود شما را با ترس به اینسو و آنسو کشاند. بهراحتی میشود آدمهایی را که میترسند، دائم در وضعیت رعب و وحشت نگه داشت و آنها را مدیریت کرد. آدمهایی که شجاع باشند و حریت و توکل داشته باشند را نمیتوان به این راحتی کنترل و مدیریت کرد. در نظم جدید، همه ابعاد وجودی انسان در فیزیولوژی و بیولوژی خلاصه میشود و چنین انسانی عملا به یک نبات تبدیل میشود. او دیگر انسان نیست؛ یعنی یک وجود نیست؛ مخلوقی که وجودی داشته باشد نیست؛ یک هستی نیست؛ او به یک توده منجمد به نام موجود فیزیولوژیک و بیولوژیک تبدیل شده است. برای تشریح چنین پدیدهای هم دیگر نیازی با انسانشناس و جامعهشناس نیست، او را پزشکان و زیستشناسان بهخوبی میتوانند تشریح کنند.
بهنظرم میرسد شما مجموعه تحولاتی که دارد اتفاق میافتد را خیلی مثبت نمیبینید...
مثبت یا منفیبودن مجموعه تحولات، واقعا بحث مجزای دیگری است. تلاش کردم تصویر واقعبینانهای از وضع موجود ترسیم کنم. ولی این را میتوانم بگویم که در آستانه یک تحول جهانی قرار گرفتهایم. اگر جنبشها، جریانات یا حرکتهایی شکل نگیرد، جهان جدید میتواند حتی تمامیتخواهانهتر و اقتدارگرایانهتر از دوران قبل باشد. به اعتقاد من انسانهای ترسو نمیتوانند انسانهایی آزادیخواه و آزادیبخش باشند یا ایدههایی نوعدوستانهای داشته باشند. وقتی که تمامی نظام معنایی انسان ذیل مفاهیم پزشکی تعریف شود، جهان خیلی تنگ و محصور خواهد بود.
چقدر ممکن است در ایران از دل این کشاکش و هراس جمعی، پتانسیلی بروز کند و ما بتوانیم بعضی از مشکلات مزمن و معضلات اجتماعیمان را علاج کنیم. چون ایدهای وجود دارد که میگوید: ممکن است از دل این شرایط اضطراری فرصتهایی ظهور کند که برخی از مشکلات ساختاری کشور حل شود. نظرتان در این رابطه چیست؟
واقعیت این است که در ایران تاکنون هیچوقت دولت -به معنای state- و ملت اینچنین بههم نزدیک نشده بودند و شاید این نخستین باری است که همه با همدیگر با همه خردهگیریها و انتقاداتی که از هم مطرح میکنند، در یک نقطه به هم رسیدهاند و میخواهند برای رهایی از این وضعیت باهم همکاری کنند. ولی چون در پس این همکاری، نگاه تقلیلگرایانه شدیدی وجود دارد و این نگاه ابعاد انسانی را به مفاهیم پزشکی و اپیدمیولوژیک خلاصه میکند، دورنما را چندان روشن نمیبینم. در پس این موضوع ظهور ناسیونالیسم افراطی و اقتدارگرایی میبینم. البته این فقط در ایران نیست و روندهای جهانی نیز همین است.
با ظهور کرونا در همه کشورها روالهای روتین تغییر کرده و ازجمله تحولات وسیعی در ساحت سیاست و بحث حکمرانی بهوجود آمده است، آیا شما چنین تغییراتی را در ایران هم میبینید؟
وقتی یک مسئله بر ساحات گوناگون زندگی جمعی ما سایه افکنده است، حتماً بر حکمرانی نیز تأثیر خواهد گذاشت. ولی اینکه ما با این تأثیر و تأثر چگونه بخواهیم روبهرو شویم، بحث دیگری است. یعنی اینکه بخواهیم این تغییر و تحول را درونی کنیم و بعد نوعی از شیوههای حکمرانی را تعبیه کنیم تا بتوانیم در این عصر به زندگی ادامه بدهیم، بهنظرم بحث دیگری است که حکمرانان باید درباره آن تصمیم بگیرند و باید دید چگونه میاندیشند. ولی بهنظر من اینطور میآید که فعل و انفعالات شدیدی در حال رویدادن است.
این فعل و انفعالات چه مختصاتی دارد؟ چطور باید آنها را بفهمیم و صورتبندی کنیم؟
برای فهم وضع کنونی ما باید تفسیری فلسفی و انتقادی مبتنی بر چشمانداز انسانی و هستیگرایانه داشته باشیم. صرفا درصورت انجام این کار است که خواهیم توانست نوعی روایت رهاییبخش را سامان دهیم. وگرنه تندادن به روایتهای صرفا پزشکی -چه در جهان و چه در ایران- باعث خواهد شد جامعه دائم در حال تضعیف باشد و وقتی امر سیاسی از درون ضعف امر اجتماعی شکل بگیرد، قطعا مطلوب نخواهد بود. از فرایندی که در آن دائم روایت مدیکال از زندگی و هستی بر انسان و جامعه تزریق شود، فقط انسانهایی تکساحتی و دچار فوبیا بیرون خواهند آمد. برای اینکه دچار چنین وضعیتی نشویم وضع انسانی (human condition) را باید در چارچوب انسانی-و نه صرفا فقط پزشکی- تفسیر کنیم.
این مصاحبه در تاریخ 2 تیرماه 1400 در روزنامه همشهری منتشر شد.