طراحی و تولید واکسن یک فرآیند پیچیده علمی است. از سوی دیگر، اجرای برنامههای واکسیناسیون فراگیر، منوط به مشارکت اکثریت مردم و از این جهت، مستلزم اعتماد عمومی بالاست. برای اینکه اعتماد عمومی به یک پروژه علمی جلب شود، اقناع ضرورت دارد و اقناع جز با شفافیت و اطلاع رسانی وسیع بدست نمیآید. در کشور ما که طی سال های گذشته، مرجعیت رسانههای جریان اصلی، دچار خدشه شده، اساساً جلب اعتماد مردم به کمک این رسانهها کار دشواری است. این دشواری وقتی بیشتر میشود که قرار باشد، اعتماد مردم به کار، فرآیند یا پروژهای جلب شود که یک طرف آن دولت – به معنای اعم آن- است. طراحی و تولید انبوه واکسن ایرانی، به یک معنا شاید مهمترین پروژهای است که امروز در کشور در حال انجام است. ثمردهی این پروژه علاوه بر موفقیت در آزمایشات علمی، به دلیل اینکه عمیقاً با اعتماد عمومی گره خورده، در گروی اتخاذ استراتژی رسانهای مناسب هم هست. در سطور پیش رو، به برخی بایدها و نبایدهای مهم در این حوزه پرداختهام؛
یک- اولین مسأله مهم این است که نباید اطلاع رسانی درباره واکسن ایرانی کرونا به کانال رسانههای رسمی محدود شود. هر گونه طرح و برنامه در زمینه اطلاعرسانی در شرایط رسانهای امروز، بدون توجه به نقش رسانههای اجتماعی ابتر خواهد ماند. جلب اعتماد عمومی به واکسن ایرانی، مستلزم انگارهسازی اصولی از این واکسن و این مهم در گروی داشتن استراتژی دقیق برای همه پلتفرمهاست. معالاسف تا امروز حتی نشانهای از وجود این استراتژی، مشاهده نشده. داشتن استراتژی برای رسانههای اجتماعی البته به معنای استخدام کاربر انبوه یا بکارگیری رباتها یا پولپاشی به کانالهای تلگرامی نیست. توفیق در رسانههای اجتماعی بیش از همه چیز مشروط به تولید محتوای موثر و موردِ پسند کاربران این رسانههاست؛ محتوای خوب معمولاً راه خودش را پیدا و شما را از سرمایهگذاری آنچنانی در فاز توزیع بینیاز میکند.
دو- واکسنسازی چنانکه اشاره شد یک پروژه علمی است و باید اطلاعرسانی درباره آن به اهل علم و دانش سپرده شود. اگر نگران پیچیدگیهای زبان علم هستید، باید بگویم که کارِ روزنامهنگاری علم دقیقاً همین است که مفاهیم پیچیده علمی را برای مخاطب عام رسانهها قابل فهم کند. محوریت سیاسیون در اطلاعرسانی واکسن ایرانی، به فرآیند اعتمادسازی صدمه میزند. تجربه دنیا در طراحی و تولید واکسن کووید 19، مبتنی بر عاملیت دانشمندان و شرکتهای دانشبنیان و البته حمایتهای کلان دولتی است. اصرار به برجستهسازی عاملیت یا تصدیگری دولتی یا حاکمیتی در بازنمایی رسانهای، به ضرر کووایران و دانشمندانی است که آن را ساختهاند.
سه- حافظه جمعی ایرانیان، مشحون از انبوه پروژههای شبهعلمی ناموفقی است که با عناوینی مثل بومیسازی و داخلیسازی و غیره صرفاً بودجه عمومی را مکیده و کارکردی جز پروپاگاندا نداشتهاند. موتورهای جستوجوی ملی را یادتان هست که در زمان قطع اینترنت بینالمللی معلوم شد، چیزی جز یک پوسته نبودهاند و عملیات جستوجو در آنها متکی به موتورهای خارجی بوده است؟ واکسن ایرانی کرونا البته به اعتقاد نگارنده، به دلیل جایگاه قابل قبول ایران در علم پزشکی و سابقه دیرین کشور در تولید واکسن، پروژهای از این جنس نیست. با این حال هر گونه کمدقتی در طراحی استراتژی رسانهای، به راحتی میتواند «کووایران» را هم در اذهان عمومی در کنار آن پروژههای کمثمر ناموفق بنشاند. استراتژی رسانهای در صورتی موفق است که نام کووایران در اذهان عمومی به عنوان یک تلاش علمی جسورانه، شفاف و آزمونپذیر تداعی شود، نه واکسنی که تنها گزینه در دسترس مردم و دولت است و آن را از روی ناچاری و تحریم و عدم دسترسی به نمونههای خارجی انتخاب کردهاند. امروز اگر تصویر عمومی از کووایران، واجد چنین ویژگیهایی است یعنی راه به درستی طی شده اما اگر نیست، معنایش این است که نیازمند بازنگری در طراحی رسانهای و تاکتیکهای اطلاعرسانی هستیم.
چهار- پروژه واکسن ایرانی قطعاً جزء افتخارات جامعه علمی کشور و مسئولان و نهادهایی است که حامی یا متولی آن بودهاند. بدون تردید مجموعه سازنده و سرمایهگذار این واکسن، حق دارد از انتفاع مادی و معنوی کار بدیع و بزرگی که به ثمر رسانده بهره ببرد اما باید توجه کرد که هر گونه شتابزدگی برای بهرهبرداری تبلیغی، ممکن است سبب بدبینی و شکاکیت مردم شود. این بدبینی اقناع عمومی را دشوار میکند و بدون اقناع، واکسن ایرانی، -هر چقدر هم درخشان و کارآمد باشد- رَه به جایی نخواهد برد. این مسأله، از قضا در دراز مدت انتفاع مادی و حسن شهرت برآمده از واکسن را هم به محاق میبرد. شتابزدگی، کارکرد منفی دیگری هم دارد و آن این است که تلقی نوعی آسانگیری را در آزمایشات علمی مربوطه بوجود میآورد. این تلقی، اعتبار تلاشهای ارزشمند دانشمندان ایرانی سازنده واکسن را خدشهدار میکند و لازم است از آن پیشگیری شود.
پنج- اعتماد عمومی به واکسن ایرانی، از رهگذر پمپاژ اخبار منفی درباره واکسنها و واکسنسازهای خارجی نمیگذرد. اساساً مدلهای نفوذ و تأثیر در افکار عمومی امروزه دیگر اینقدر ساده و خطی نیست. این گونه اخبار، با در نظر گرفتن سطح متوسطی از سواد رسانهای برای عموم مردم، بیش از اینکه سبب جلب اعتماد به واکسن ایرانی شود، مردم را عصبانی میکند. عصبانیت، آدمها را به ورطه لجاجت میکشاند و لجاجت امکان اقناع را از میان میبرد. راه انداختن جنگ حیدری-نعمتی حول واکسن، اول از همه به ضرر واکسن ایرانی است، این کار عدهای از مردم را که اساساً دانش قضاوت درباره کارآمدی واکسن را ندارند، بیهوده به ورطه مخالفت با واکسن ایرانی هل میدهد. افزون بر این، بارها گفته شده وارد کردن موضوعات مرتبط به سلامت عمومی، به دوقطبیهای مبتنی بر تعصب و لجبازی، کار غلطی است. متخصصان میگویند برای قطع زنجیره واکسن کرونا باید حداقل 70 درصد مردم را واکسینه کنیم، در عین حال این را هم میدانیم که واکسیناسیون امری اختیاری است. ماشین دوقطبیسازی، عدهای را طرفدار متعصب واکسن ایرانی و عده دیگری را هوادار متعصب واکسن خارجی میکند. چنین شرایطی، طبعاً هر برنامه واکسیناسیون فراگیر را -چه با واکسن ایرانی و چه با واکسن خارجی- به شکست میکشاند. چون به هر حال شمار قابل توجهی از مردم به واکسنی که در کشور استفاده میشود بدبین و بیاعتماد شده و به آن تن نخواهند داد. گذشته از این، فضای غبارآلوده منتج از نزاعهای سیاسی، عرصه را برای سوءاستفاده گروه های مخالف اصل واکسیناسیون هم فراهم میکند. از این جهت، دوقطبیسازها باید بدانند نه تنها کمکی به واکسن ایرانی نمیکنند بلکه تیشه به ریشه سلامت عمومی میزنند.
*در یادداشت در تاریخ 25 دی ماه 1399 در روزنامه ایران منتشر شد.