عباس رضایی ثمرین- روزنامه همشهری/ چند باری استادیوم رفتهام اما به دلایلی، هیچوقت استادیومروی حرفهای نبودم؛ با اینکه خودم را هوادار نسبتا دوآتیشه فوتبال میدانم. برای بازی ایران-کامبوج، اما به احترام ذوقوشوق همسرم و یکی دو هفته انتظار توأم با هیجان او، تصمیم گرفتم همراهیاش کنم. کنجکاوی ژورنالیستی برای مشاهده نخستین مواجهه خانمها با استادیوم فوتبال هم البته در این تصمیم بیتأثیر نبود. برای ورود به آزادی، اول وارد بلوار ورودی شرقی شدم که مختص ورود بانوان بود. همان اوایل، جمعی از بانوان محجبه را دیدم و تصور کردم، در امتداد تجمع کمرمق بهارستان، شاید تجمعی را هم در اینجا برای مخالفت با ورود خانمها به ورزشگاه سامان داده باشند، کمی جلوتر اما معلوم شد همه با پرچم و بوق و حتی کلاه، هوادار تیمملیاند و برای دیدن فوتبال آمدهاند. تا بلوار شرقی را تمام کنم و به سمت مقابل یعنی ورودی غربی ورزشگاه برسم، کلونیهای جمعیتی متعدد دیگری را هم دیدم. آدمهای مختلفی با طیف متنوعی از سلایق و نوع پوشش، برای ورود به سکوهای آزادی صف کشیده بودند و این تجربه بسیار شیرینی بود. فوتبال همهجای دنیا، زبان مشترک آدمهاست و همه را فارغ از رنگ و زبان و قومیت و سلیقه کنار هم جمع میکند. این وجه فوتبال را ما پیش از این شاید فقط در کارناوالهای شادی خیابانی، پس از پیروزیهای مهم تیم ملی دیده بودیم؛ حالا ولی برای نخستین بار، انگار همان حس بیبدیل، خودش را به پشت درهای آزادی کشانده بود و میخواست از یک بازی نسبتا کماهمیت یک حماسه تاریخی بسازد و بهنظرم این کار را کرد.
در این میان البته از همان لحظه ورود به محوطه ورزشگاه؛ تمام مشاهدات من از فوتبال پنجشنبه، توأم با نوعی تعجب و ناباوری عمیق هم بود. تعجب از اینکه چطور و با کدام نگاه مدیریتی، چنین لذت و ذوقوشوق عمیق، سالم و «مطلقا» بیهزینهای تاکنون از زنان ایرانی دریغ شده. اگر زیرساختهایی که مدام از فراهم نبودنش دم میزدیم، فقط همین تفکیک ورودی و جایگاه و حضور چند مأمور خانم در محوطه ورزشگاه آزادی بود، واقعا این همه سال از تامین آن ناتوان بودیم؟ اگر نبودیم، پس دردمان چه بود، با کدام منطق و استدلال یا توجیه تن به این ممنوعیت بیمورد 40ساله دادیم؟ من در ورزشگاه، در آن چهار سکوی مختص خانمها-که میتوانست بیشتر باشد و با کجسلیقگی اجازهاش را ندادند- از فاصله طولانی چنددهمتری، چیزی جز پرچمهای رقصان ایران و زندگی و نشاط و هیجان ندیدم. تیفوسیهای فوتبال در استادیومهای کشورمان، از بس که پیش از بازیها جیغوداد میکنند، در طول بازی، همان اوایل کار از نفس میافتند، دختران هوادار تیم ملی اما تا دقیقه90 سکوهای فرتوت آزادی را زیر پایشان لرزاندند و از نفس نیفتادند. نه آسمان به زمین آمد، نه پایهای لرزید و نه اصلی از اصول کشور خدشهدار شد. وقتی برای بیرانوند هورا کشیدند، با خودم گفتم، اگر زمانی که احمدعابدزاده در دروازه تیم ملی خوشرقصی میکرد، اینها بودند چه میکردند؟ یا وقتی علی کریمی، یک ورزشگاه را دریبل میزد، یا وقتی آقا کریم آن آرپیجیها را به دروازه حریفان شلیک میکرد، یا با گلهای دایی و پاسهای خداداد و سانترهای مواج رضا مالدینی... بگذریم. کاش در کنار پژوهشکدهها و مراکز تحقیقاتی و نهادهای رنگارنگ دیگر، یک سیستمی هم در کشور ما بود که هزینه تصمیمات مدیران را درست و دقیق برایشان محاسبه میکرد. آن موقع شاید اینقدر برای کشور مسئلهسازی و هزینهتراشی نمیکردند. کاش چیزهای کوچک و کماهمیت را برای کشور ناموسی نکنند، تا وقتی هم انعطافی به خرج دادیم، آن را به اسم فیفا فاکتور نکنند.