در کنار بعضی کشورها که جهنم روزنامهنگاری مینامندشان، ایران از نگاهی، میتواند بهشت روزنامهنگاری - و نه البته روزنامهنگاران- قلمداد شود. چند مثال برایتان میزنم؛ شب میخوابید، صبح که از خواب برمیخیزید میبینید فلان معاهده که کشورتان برای آن بیش از یک دهه مذاکره کرده، دود شد و به هوا رفت.
چند وقت بعد، ارزش پول ملیتان در عرض مدتی کوتاه چندین و چند برابر کاهش مییابد. دولت کشورتان برای مقطعی واردات خودرو را ممنوع میکند، اما بعدا کاشف به عمل میآید که در همان مقطع زمانی چند هزار خودروی لوکس وارد کشور شده که تعدادی از آنها ترخیص و شمارهگذاری هم شدهاند؛ یعنی نه متولیان ثبت سفارش، نه گمرک و نه زبانم لال پلیس متوجه این تخلف عجیب نشدهاند! فیلمی از اعترافات دخترکی در تلویزیون پخش میشود و وقتی واکنش برمیانگیزد، نه پلیس فتا، نه
قوه قضاییه و نه حتی صداوسیما مسئولیت آن را بهعهده نمیگیرند. دلار از ١٢هزار تومان عبور میکند، بعد متولی مدیریت ارزی کشور- بانک مرکزی- بیانیه میدهد که اوضاع را تحت نظر داریم! حرف از تحریم میشود، تازه میفهمید که در سال حمایت از کالای ایرانی و البته قبل از آن، بدنه کارت ملی هم در کنار دستهبیل و سنجاق قفلی و... از خارج وارد میشده. از ممنوعیت بهکارگیری بازنشستهها سخن میگویند، پرده میافتد که در کشوری که بزرگ و کوچک مسئولانش سنگ جوانگرایی به سینه میزنند، نصف استانهای کشور را پیرمردهای بازنشسته اداره میکردهاند. بحث پیشفروش خودرو به میان میآید، معلوم میشود در این شرایط نابسامان اقتصادی، فلان خودروی خارجی ١٥٠میلیون تومانی، در کشور ٢١٢هزار نفر متقاضی دست به نقد دارد؛ یعنی ٣١هزار میلیارد تومان ناقابل پول بیکار در کشوری با این همه مشکل اقتصادی. میبینید؟ ما در فستیوال ارزشهای خبری زندگی میکنیم؛ تضاد، برخورد، شگفتی، دربرگیری و... . در خارج از کشور، با یک درصد جمعیت دنیا، خیلی وقتها در صدر اخبار رسانههای بزرگ بینالمللی هستیم، در داخل هم کمتر روزی است که در انتخاب تیتر یک مشکل داشته باشیم؛ هر چند خیلی وقتها به ملاحظاتی تیتر یکها را نمیبینیم و به جای آنها موضوعات دیگر را بزک میکنیم و روی جلدها میکشانیم. خلاصه اینکه در این غلغله بازار رویدادها و حوادث و بعضا بحرانها، انتخاب خبر مهم، طبعا کار دشواری نمیتواند باشد. اما من بهعنوان کسی که نانم را از خبر و روزنامهنگاری در میآورم، میگویم کاش این انتخاب برایم دشوار بود. معنای ضمنی این حرف، رفتن رونق از دکان شغلی من است اما عیبی ندارد؛ کاش هیچ وقت تیتر اول رسانههای دنیا نبودیم و هر روز در انتخاب تیتر اول روزنامههای خودمان مشکل داشتیم؛ نه طبعا از جنس مشکلاتی که الآنگاهی داریم. کاش اصلا قحطی خبر میآمد و ما در تحریریهها مگس میپراندیم.
کاش میشد یک روز، ما هم در اخبار ٢٠:٣٠ بگوییم امروز خبر مهمی در مملکت نبود و به جایش مثلا یک قطعه از حسین علیزاده را پخش کنیم. شاید غیرحرفهای بهنظر برسد اما هیچ لغتنامهای در تعریف رؤیا ننوشته باید حرفهای باشد.
*منتشر شده در روزنامه همشهری، صفحات درنگ، پرونده ویژه روز خبرنگار