شکوفه انار
عجیب است،
و بعضی زخمهای آدمی
عمیق
و زندگی گاهی
آهسته…
زخم تقویم امشب یکساله شد. نشستهام پای بغض مادرم و به این یک سال فکر میکنم؛ به سال بیپدری، به سالِ بیپدر و به شبزندهداری دیشب، به بیمارستان مدائن، به آن شب نفسگیر، به رمانی که نصفش را لابهلای سرفههای دردناک پدر خواندم و دیگر هیچ وقت تمامش نکردم، به روزهای طولانی، به هفتهها و ماههای طولانی، به اضطراب، به تشویش، به استیصال…زخم تقویم یکساله شد.