گرفتار یک حلقه کاملاً بستهایم انگار. دوستی دو روز پیش در گوگلتاک به من گفت که متنی از «صدرالدین الهی» برایش فرستادهاند و مشغول خواندن آن است، در مورد محتوایش ولی چیزی نگفت. امروز صبح دیدم دوست دیگری متنی از صدرالدین الهی در فیسبوک همخوان کرده است، ندیده و نپرسیده حاضرم اطمینان بدهم که متن امروز همان متنی است که دو روز پیش دوست دیگرم مشغول خواندنش بود. دو روز بعد هم دوست دیگر و دوستان دیگرم آن را همخوان خواهند کرد، احتمالاً یکی دو هفته بعد هم آن را در ایمیل خودم دریافت خواهم کرد.
این همخوان کردنها و گُل کردنها و گُر گرفتنها به نظرم قابل تامل است. رویدادهای روز را هم اگر ببینید، این الگوی سرایت قارچی-در فضای مجازی- در مورد آنها هم صدق میکند. این البته اصلا بد نیست، حداقل از منظر ارتباطی، خیلی هم خوب است. منتهی قصه این است که این فضای برساخته از انرژی و جوشوخروش و کنشهای جمعی مجازی آدمها، به ندرت از حلقه بستهای که گفتم فراتر میرود، در عین حال اما در این حلقه گاهی مثل بمب منفجر میشود. کاری با آن بخش اولش ندارم، یعنی انتظاری هم نیست که در حال حاضر و با همین مختصات سیاسی و اجتماعی کشور، کنشهای مجازی لزوماً به کنشهای واقعی ختم شوند. اما آن انفجار پدیده نگرانکنندهایست. به عنوان آدمهایی که ساعتهای زیادی از زندگی خود را در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی سپری میکنیم، ما مدام در معرض این دست انفجارهائیم. همین همخوانکردنها و موجسازیها را میگویم. اینها گاهی آدم را به اشتباه میاندازند، تحلیلهایش را به خطا میبرند و قوه واقعبینیاش را به تدریج مختل میکنند، دقیقاً مثل انفجار که در لحظه وقوع، با نور و صدای خارقالعادهاش، چشم و گوش آدم را مختل میکند.