تلاشی برای ابهامزدایی از مفهومی چالشبرانگیز؛
«بیطرفی رسانهای» را بیتردید میتوان از چالشیترین موضوعات علم ارتباطات تلقی کرد. کم نیستند کسانی که نسبت بیطرفی با رسانه را، همچون رابطه «جن و بسمالله» میپندارند و در مقابل نیز زیادند افراد دیگری که متعصبانه از ضرورت اعمال آن در تولید محتوای رسانهها دفاع میکنند؛ ملغمه شگفتانگیزی است، علاوه بر دیدگاههای متفاوت و بعضاً متضادی که در این زمینه وجود دارد، ممکن است با فردی مواجه شده باشید که در جایی به متعصبانهترین شکل ممکن، وقوع بیطرفی در عرصه رسانه را ماهیتاً نفی کرده و همان فرد در موقعیتی دیگر، اصل بیطرفی را اساسیترین ستون فعالیت رسانهای برشمرده است.
باید پذیرفت که بیطرفی رسانهای دچار سوء تفاهمات عجیبی شده و ابهامات عجیبتری را همواره با خود به یدک میکشد. اظهارنظرهای ضد و نقیض در باب بیطرفی در رسانه، مختص عوام و مخاطبان رسانهها نیست، گاهی اوقات در کنار هم گذاشتن دیدگاهها و اظهارنظرهای برخی صاحبنظران عرصه ارتباطات و رسانه نیز آدمی را در ارتباط با این مفهوم دچار تناقض میکند. صنعت بیطرفی به دلیل ماهیت چند وجهی خود، خصوصا در کشورما دچار خلطهای نابجایی شده و همین مسئله اظهار نظر و قضاوت در باب آن را با دشواری مواجه کرده است. برخی رسانهها با توسل به اینکه بیطرفی اساساً ممکن نیست یا اصلا چنین پدیدهای پسندیده نیست، شعور مخاطب را به سخره گرفته و عملکرد جانبدارانه و یکسویه خود را توجیه میکنند و در سوی مقابل نیز برخی دیگر با تظاهر به بیطرفی نه تنها به دنبال اقناع مخاطب نیستند، بلکه به دنبال تاثیرگذاری مستتر و دستکاری زیرکانه و زیرپوستی ذهن او هستند. آنچه در این میان حائز اهمیت است، ابهام زدایی از مفهوم بیطرفی رسانهای است؛ به گونهای که بتوان در مورد نکوهیده یا پسندیده بودن آن در عرصه رسانه داوری کرد و از آن مهمتر ضرورت یا عدم ضرورت رعایت آن را تشخیص داد؛ در این مقال ذکر نکاتی ضروری به نظر میرسد؛
بیطرفی پیوستار است
پیش از ورود به مباحث اصلی باید بر سر یک مسئله به توافق برسیم. اگر قرار باشد بیطرفی را به شکل دو قطبی، صفر و صد یا سیاه و سفید ببینیم، همانطور که دکتر حسن نمکدوست نیز در جایی اشاره کرده، هیچ جاندار بیطرفی بر روی کره خاکی وجود نخواهد داشت. باید توجه داشت که بیطرفی یک پیوستار یعنی یک پدیدهای است که دارای درجات گوناگون است. در واقع از نظر منطقی، بیطرفی دقیقاً همچون «سواد رسانهای»، مانند یک جعبه نیست که یا باید در آن جای گرفت و یا جای نگرفت. به عبارت دیگر موضوعی نیست که افراد در مقام سنجش آن به دو دستۀ بیطرف و جانبدار تقسیم شوند؛ بلکه افراد هریک درجات مختلفی را دارا هستند و در این پیوستار دماسنج گونه جایگاه خاص خود را اشغال میکنند. پذیرفتن این نکته شاید برای زدودن بخش کوچکی از ابهام حول مفهوم بیطرفی کارگر افتد و در اقناع برخی از مخالفان سرسخت آن موثر باشد، به هر حال در بسیاری از اوقات و پس از اینکه بیطرفی به طور کامل رعایت نمیشود، این نتیجه گرفته میشود که اساساً بیطرفی ممکن نیست، غافل از اینکه نمیتوان رعایت بیطرفی را به معنای رعایت صد در صدی آن در نظر گرفت که چنین چیزی تقریبا محال عقلی است.
بیطرفی وصف چیست؟ رسانه، رسانهنگار یا محصول رسانهای؟
برخی از مخالفان بیطرفی وابستگی اکثریت رسانههای دنیا به کارتلهای بزرگ اقتصادی را حمل بر عدم استقلال آنها میدانند و عدم استقلال را عاملی میدانند که تحدید کننده بیطرفی است. استدلالی که این دست افراد مطرح میکنند قابل تامل است. به هر حال رسانهای که مدام چشم به صعود و سقوط فلان بنگاه اقتصادی بزرگ دارد و منافعش در گروی پیشرفت آن بنگاه است، خود به خود به وادی تبلیغ کشیده میشود و در تمام برنامهها سعی میکند بیش از اینکه به دنبال حراست از منافع مخاطبان خود باشد، به ظریفترین شکل ممکن منافع آن کمپانی یا بنگاه اقتصادی را حفاظت کند. این دلیل مهمی است برای اینکه گفته شود، اکثریت رسانههای دنیا نمیتوانند بیطرف باشند. استدلال قابل پذیرش و دلایل متقن است، اما آیا صنعتی که در علم ارتباطات از آن با عنوان «صنعت بیطرفی» یاد میشود، ناظر به بیطرفی رسانه است؟ به این سوال خواهیم پرداخت اما اگر جوابمان مثبت باشد، یادمان باشد که بیطرفی را صفتی دانستهایم که موصوف آن رسانه است، توضیح دیگری شاید لازم نباشد، به هر حال برای در کنار هم نشاندن این موصوف و صفت شاید دچار مشکل شویم.
عدهای دیگر نکته دیگری را مطرح میکنند، آنها با عنایت به برخی آموزههای فلسفه، معرفتشناسی و روانشناسی مواکداً تاکید میکنند که فرد رسانهنگار به اعتبار اینکه انسان است و حکماً با موجودات دیگر از جمله طایفه حیوانات تفاوتهای بنیادین دارد، نمیتواند در مورد موضوعی بیطرف باشد. آنها اینکه تصمیمات فرد معمولا بار ارزشی و عاطفی دارد را دلیلی بر این موضوع قلمداد میکنند، همانطور که میبینید بحث جدی است. آیا میتوان از یک روزنامه نگار انتظار داشت که در مورد یک موضوع بیطرف باشد؟ این خندهدار نیست؟ در حرفهای که اساس آن بر محور خلاقیت فرد و قدرت تفکر او میچرخد، چطور ممکن است از فردی انتظار داشته باشیم که هیچ ذهنیتی در مورد دو طرف یک دعوای خاص نداشته باشد و هیچ کدام از طرفین را محق نداند؟ اصلاً آیا میتوان از از رسانهنگار انتظار داشت که همچون یک قاضی که بر مسند قضا مینشیند، در پرداخت یک سوژه تمام ذهنیات خود را به کناری وانهد و بیطرفانه رفتار کند؟ کما اینکه به قول یکی از اساتید باسابقه روزنامهنگاری بیطرفی قاضی هم اگر به مرحله بیتفاوتی برسد، میتواند مضر باشد. این استدلال هم استدلال مهمی است. به هر حال هر انسانی با توجه به نظام ارزشی و چارچوب مشخصات روانی خود تصمیمگیری میکند و در این چارچوب سخن از بیطرفی شاید کمی خندهدار باشد. اما در اینجا نیز سوال پایانی بخش پیشین قابل تکرار است. آیا صنعتی که در علم ارتباطات از آن با عنوان «صنعت بیطرفی» یاد میشود، ناظر به بیطرفی فرد رسانهنگار است؟ دقت کنیم که اگر این بار هم جوابمان مثبت باشد، یک فرد را موصوف آن صفت یعنی همان بیطرفی قلمداد کردهایم و چنین چیزی شاید محال عقلی باشد.
نگاه سوم که شاید در زدودن ابهامات یاریگرمان باشد و بتواند خلط مبحث شکل گرفته را تا حدی برطرف کند، نگاهی است که معتقد است، بیطرفی نه وصف رسانه و نه وصف رسانهنگار، که وصف آن خبر، گزارش یا محصول رسانهای تولید شده توسط فرد و سازمان رسانهای است. طرفداران این نظریه در عین حالی که ماهیت فلسفی و معرفتشناسانه بیطرفی را نفی نمیکنند، به آن نگاهی کارکردگرایانه و حرفهای دارند. در اینجا موضوع، تاثیراتی است که یک قطعه خبر میتواند بر منافع طرفین یک دعوا داشته باشد. بیطرفی در اینجا هنجاری اخلاقی است که باید هنگام تنظیم خبر رعایت شود. هنجاری که فرد رسانهنگار را ملزم میکند تا مطمئن شود تمام سوگیریهای مختلف در متن خبر تنظیم شده، نماینده دارند. مهمترین نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که بیطرفی و انصاف وصف یک قطعه خبر یا گزارش است و نه چیز دیگر. معیار قضاوت در اینجا محصول رسانهای تولید شده توسط شماست. آنچه که در این مرحله اهمیت مییابد رعایت اخلاق رسانهای و مسئولیتپذیری شخص رسانهنگار است؛ دقیقاً همانطور که یک پزشک فارغ از اینکه چقدر با عقاید یک بیمار موافق است یا چه احساسی نسبت به او دارد، نسبت به درمان او مسئولیت اخلاقی دارد.
اگر سه نگاه ذکر شده در بالا -که معمولاً در مباحث مربوط به بیطرفی به شکل خلط شده مطرح می شوند- را بتوانیم تفکیک کنیم و در مورد هر یک از آنها به شکل مجزا تفکر کنیم، شاید بخش اعظمی از ابهامات رفع گردد. ابهاماتی که گاهی اوقات بر حرفه رسانهنگاری سایه میاندازند و عملکرد فعالان رسانهای را مختل میکنند.
نگاه حرفهای به بیطرفی؛ ابزار اقناع و تاثیرگذاری
آنچه تا کنون گفتیم وصف نگاههای مختلف در باب بیطرفی بود و هنوز وارد قضاوتهای ارزشی در باب پسندیده یا نکوهیده بودن آن نشدهایم. در این مقال نیز ذکر نکاتی ضروری به نظر میرسد.
در درجه اول یادآوری این نکته مهم است که برای درک اینکه بیطرفی یک ارزش حرفهای در حرفه رسانهنگاری است، ضرورت دارد که رسانه را فارغ از طیف گسترده کارکردهای محتوایی آن، به اعتبار اینکه رسانه است واجد ارزش بدانیم. تنها در این صورت است که میتوان از اصول حرفهای و استانداردها سخن به میان آورد. چه آنکه اگر رسانه را تنها در پیوند و همآغوشی با پدیدههای دیگر از جمله سیاست و ایدئولوژی واجد معنا و ارزش تلقی کنیم، با توجه به اینکه سایه این پدیدهها نه تنها بر روی رسانه که بر روی هر چیز دیگری که بخواهد با آنها پیوند یابد، سنگینی میکند، دیگر سخن از اصول حرفهای رسانهنگاری بیمعنا خواهد بود. چرا که هر اصلی در عالم رسانه به هر میزان از اهمیت، حتما در قیاس با اصول پدیدهای همچون سیاست، فرعی قلمداد میشود و میتوان به راحتی از خیر آن گذشت. بیطرفی از اصولی است که تنها در صورت وجود نگاه حرفهای و کاربردی به رسانه معنا مییابد. وگرنه با هر نگاه متاثر از سیاست یا هر پدیده اینچنینی دیگر، بیطرفی ممکن است غیرضروری و حتی بعضاً نکوهیده قلمداد شود.
نکته دومی که ذکر آن ضروری است ارتباط بیطرفی با فضای عمومی در جامعه است. باید تاکید کرد که به هر حال در شرایط عادی جامعه، بیطرفی اصلی است که رعایت آن برای رسانهها ارجحیت دارد و از اصلیترین ابزارهای اقناع مخاطب در دنیای مدرن به شمار میرود. در فضای سالم و متوازن جامعه که تکثّر دیدگاهها به رسمیت شناخته شده و چند صدایی حاکم است، انتظار بیطرفی رسانه، انتظار بیجایی نیست، امکان وقوع آن هم کم نیست. مشکل دقیقاً از جایی آغاز میشود که جامعه دوقطبی شده و حول تمامی مسائل، اقلیت و اکثریتی تشکیل میگردد. این بحث مختص سوژهها و مسائل سیاسی نیست، در حول مسائل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نیز نیز ممکن است این جبههبندی اکثریت-اقلیت به وجود بیاید. در چنین فضایی رسانهها نیز به فراخور روحیات گردانندگانشان به هر حال به سوی یکی از جبههها گرایش پیدا میکنند، اینجاست که رعایت بیطرفی چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. بنابراین باید توجه داشت؛ اینکه در جامعهای هیچ رسانه بیطرفی وجود ندارد و هر یک از رسانهها حتی آنهایی که از نظر آبشخور اقتصادی و سیاسی، مستقل هستند، به یک طرف گرایش پیدا کردهاند، پیش از هرچیز نشانه نامتوازن بودن ساختار آن جامعه و وضعیت نابهسامان حوزه عمومی در آن کشور است. این نکتهای است که گاهی در تحلیل فضای رسانهای جوامع از آن غفلت میشود و در ارتباط با موضوع بیطرفی نیز حائز اهمیت است.
نکته سومی وجود دارد و آن این است که رعایت بیطرفی تنها در مورد موضوعاتی معنا دارد که سوگیریهای مختلف و دیدگاههای متکثری در ارتباط با آن وجود دارد. طبعاً در مورد موضوعی که نه خبرنگار که حتی هر فرد با درجه هوش حرفهای بیش از حداقل، درمییابد که ۹۸ درصد مردم جامعه نظر واحد-مخالف یا موافق- دارند، ژست بیطرفی گرفتن کمی مضحک به نظر میرسد. وقتی شما در هزاره سوم و قرن بیست و یکم مرد سهزنهای را به استودیو میآورید و میدانید که حتی اکثریت مردها نیز از دلایلی که او برای کار خود ذکر میکند، دچار تهوع میشوند، خیلی بیمعناست اگر بخواهید ژست بیطرفانه بگیرید. اگر به هر دلیلی ژست بیطرفانه گرفتید، خیلی طبیعی است که مخاطب –یعنی کسی که خود را زبان گویای او میدانید- آزرده شود.
نکته چهارم در ارتباط با برخی محذورات اخلاقی است که از سوی برخی افراد به عنوان دلایلی بر عدم رعایت بیطرفی مطرح میشود. بگذارید این موضوع را با مثال مطرح کنم. فرض کنید کشور A به کشور B یورش برده و در این یورش دچار نقض حقوق بشر و نسلکشی شده است. بیتردید به لحاظ اخلاقی، انسانی و خیلی از جهات دیگر کار کشور A غیر قابل توجیه است و به همین اعتبار اتخاذ مشی بیطرفانه در دعوای میان این دو کشور از جانب رسانه در نگاه اول غیر قابل هضم به نظر میرسد. کمی صبر کنید، موضوع کمی عمیقتر است و قضاوت به این آسانیها که به نظر میآید نیست. عدهای در همین شرایط هم معتقدند که رعایت بیطرفی سبب افزایش اثرگذاری رسانه و در نهایت به نفع مردم کشور مظلوم تمام میشود. حتما میپرسید چرا، فرض کنید در دعوای مذکور، از هفت میلیارد جمعیت حدودی کره زمین، یک میلیارد آن به دلایل مختلف از جمله قرابت مذهبی، طرفدار کشور A باشند و با اغماض یک میلیارد هم به طور پیشفرض به همان دلایل پیشین طرفدار کشور B باشند. در این میان پنج میلیارد انسان در جهان وجود دارند که به طور پیشفرض هیچ موضعی در این دعوا ندارند. در این شرایط اثرگذاری رسانه به چه معناست؟ آیا پوشش یکسویه اخبار به نفع کشور مظلوم و عدم انعکاس حداقلی مواضع کشور دیگر که در بهترین حالت منجر به غلیان احساسات یک میلیارد طرفدار کشور مظلوم میشود، به معنای اثرگذاری است؟ هنر آن است که رسانه بتواند از اردوگاه حریف یارگیری کند، یا حداقل تغییری در مواضع افرادی که نسبت به دعوا بیطرف هستند ایجاد کند، وگرنه طرفداران کشور مظلوم که از اول هم طرفدار بودند و رسانه برای جذب آنها مرتکب حرکت خارقالعادهای نشده است. اگر رسانه بتواند به تعبیری که ذکر شد از اردوگاه حریف یارگیری کند و در میان طرفداران او و افراد بیطرف یک جوشش طرفدارانه از کشور مظلوم ایجاد کند، آن وقت است که میتواند ادعای اثرگذاری کند، ادعایی که خیلیها معتقدند جز در سایه اتخاذ مشی بیطرفانه تحقق نمییابد. به نظر میرسد چنین نگاهی در بسیاری از چالشهای فراملی منشاءاثر باشد و در کاستن از میزان سوءتفاهمات حول مفهوم بیطرفی کارگر افتد.
پینوشت: (این نوشتار در پرونده بیطرفی رسانهای در مجله سروش منتشر شده است)