شب کویر

از هر دری سخنی ...تاملات، روزمرّه‌گی‌ها و روایت‌های یک روزنامه‌نگار

شب کویر

از هر دری سخنی ...تاملات، روزمرّه‌گی‌ها و روایت‌های یک روزنامه‌نگار

مردم‌شناسی با طعم ناری ناری

اگر جای من بودید و در بدو ورود به بافت مرکزی آبادان، صدای فریادهای مکرر فروشنده‌ای را در بازار «ته‌لنچی‌ها» می‌شنیدید که ورود مهمانان به «قاره آبادان» را خوشامد می‌گوید یا خودرویی را می‌دیدید که در شیشه عقبش جمعیت «آبادان و حومه‌اش» را 75میلیون نفر اعلام کرده یا خودروی دیگری که مردم دنیا را به دو دسته‌ «آبادانی‌ها» و «آنهایی که دوست دارند آبادانی باشند» تقسیم کرده چه احساسی به شما دست می‌داد؟

احتمالا شما هم در همان بدو ورود به این نتیجه می‌رسیدید که جاذبه‌های انسانی این شهر از حیث زیبایی و دلنشینی به همه جاذبه‌های طبیعی و تاریخی خیلی از شهرهای دیگر پهلو می‌زند. با این حال اگر انتظار داشته باشید که در بازدید از موزه مردم‌شناسی این شهر یا خواندن کاتالوگ‌های مخصوص گردشگران چیزهایی در این رابطه دستگیرتان شود،‌ سخت در اشتباهید.‌

من که این مساله را نمی‌دانستم، خام‌خیالانه چندروزی که در آبادان بودم به موزه این شهر رفتم تا شاید بازدید از این موزه، چیزهایی به معلوماتم در خصوص مردم‌شناسی آبادان بیفزاید اما شوربختانه به محض ورود،‌ بیش از آن‌که از هیبت اشیای تاریخی و گنجینه‌ بخش مردم‌شناسی موزه تحت تاثیر قرار بگیرم،‌ موزیک در حال پخش توجهم را جلب کرد. صدای بلند «ناری ناری» چنان تمرکزم را بر هم زد که مجبور شدم به خوش‌سلیقگی مسوولان موزه درود ویژه‌ای نثار کنم!

فارغ از این فضاسازی منحصر به فرد، بخش مردم‌شناسی هم جز چند ماکت لباس محلی، چیز دیگری در چنته نداشت. کاتالوگ‌های مخصوص گردشگران هم به رسم مالوف همه شهرها، جز بیلان‌پرکنی و کارکرد نمایشی به درد دیگری نمی‌خورد... دست آخر به این نتیجه رسیدم که برای کنکاش در باب روحیات و خلقیات مردم آبادان، باید به مشاهدات و یافته‌های شخصی خودم بسنده کنم؛ نکته‌ای که کاش از همان اول می‌دانستم و وقت گرانبها را در موزه صرف شنیدن ناری ناری نمی‌کردم!
پی‌نوشت: این یادداشت در تاریخ 15 فروردین 91 در صفحه آخر روزنامه جام جم منتشر شد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد