شب کویر

از هر دری سخنی ...تاملات، روزمرّه‌گی‌ها و روایت‌های یک روزنامه‌نگار

شب کویر

از هر دری سخنی ...تاملات، روزمرّه‌گی‌ها و روایت‌های یک روزنامه‌نگار

مشکل ماییم که هلهله می‌کنیم

در ایام دبیرستان معلمی داشتیم که در میان دانش آموزان به خشونت و صلابت بیش از حد شهره بود. در دورانی که به دنبال تحولات سیستم آموزش و پرورش و البته مهمتر از آن به دلیل شرایط فیزیکی محصلان، کسی دیگر از چوب معروف معلم ترسی نداشت، این آقای معلم کسی بود که چوبش که هیچ، یک اشارت ابرویش احوالات جماعتی را دگرگون می‌کرد. از حق که نگذیم، با تمام این تفاسیر چندان دست بزن نداشت اما وای که اگر کار به جایی می‌رسید که بخواهد دست روی کسی بلند کند.


روزی از روزها شد آنچه نباید می‌شد و کار به جایی کشید که نباید می‌کشید، آقا معلم عنان خویش از کف داد و یکی از همکلاسی‌های ما را چنان که افتد و دانی به باد کتک گرفت، شخص کتک خورده محسن نامی بود که از بد حادثه قلدر کلاس و مدرسه بود. القصه نمی‌دانم چگونه اما بالاخره ماجرا ختم شد. چند روز گذشته بود که اتفاق عجیبی در مدرسه افتاد. هر جای مدرسه می رفتی و به هر گوشه‌ای سرک می‌کشیدی، صحبت‌های در گوشی حاکی از این بود که «محسن با فلان معلم دعوا کرده است». یعنی شان کسی که تا حد امکان کتک خورده بود، تا سطح یک طرف دعوا بالا آمده بود، البته به تدریج بالاتر هم می‌رفت.

حقایق به طرز بیشرمانه‌ای واژگونه شده و در سطح مدرسه پیچیده بود. به طوری که همه انگشت تعجب به دهان می‌گزیدند که چطور کسی جرات کرده، جلوی فلانی قد علم کند. فهمیدن اینکه این شایعه کار خود محسن بود چندان دشوار نبود اما آنچه جالب تر می‌نمود این بود که این شایعه چنان قوت گرفته و با هیاهو در‌آمیخته و به گوش خود محسن رسیده بود که حتی او هم دیگر اصل ماجرا را به بوته‌ فراموشی سپرده و باورش شده بوده که توانسته از خجالت آقا معلم بد‌اخلاق در آید. حتی در مقابل ما که شاهدان عینی حادثه بودیم هم ذره‌ای پا پس نمی‌کشید و کراراً از نبرد‌های افتخار‌آمیز کازرون و ممسنی در کلاس و از رشادت‌هایش در مصاف با آقا معلم داد سخن می‌داد. بد تر از محسن خود ما بودیم، خود مایی که شاهدان عینی واقعه بودیم هم بعد از مدتی مسخ شده بودیم و کم کم باورمان شده بود که محسن دست به اقدام محیر‌العقولی زده است.

اوضاع و احوال آشفته‌ این روز‌های ما بی‌شباهت به «فتوحات محسنیه» نیست. مسابقه فوتبال ایران و برزیل خود گویای همه چیز است. احتیاجی به توضیح اضافه نیست. با بوق و کرنا به استقبال مسابقه‌ای رفتیم که همه می‌دانستیم در آن حرفی برای گفتن نخواهیم داشت، اما چنان غوغایی به راه انداختیم و بر تنور خوش‌خیالی‌های خود دمیدیم که کم کم خودمان هم احساس کردیم شگفتی ساز آوردگاه امارات خواهیم شد و به طرفه‌ العینی قهرمان پنج دوره‌ای جهان را از میدان به در خواهیم برد.

خود ما که هیچ، خود فوتبالیست‌ها و مسوولین فوتبال هم که قاعدتا بهتر از هر کسی به توانایی‌های فوتبال ملی ما آگاهند، بدتر از ما باورشان شده بود که شکست برزیل دور از دسترس نیست. مسابقه ایران و برزیل انجام شد و همه دیدیم که تیم ملی کشورمان سه گل خورد و به همت دروازبان سرحالش حداقل چند گل دیگر نخورد. 90 دقیقه تحقیر شدیم و بازیکنانمان را به دنبال توپ دواندند. انگار که بازی «آقا وسط» بود و برزیل فقط تمرین می‌کرد.

همه روند بازی را دیدیم و به خوش‌خیالی‌های قبل از مسابقه، حسابی خندیدیم. پس از آنکه فیلمان موش زایید، انتظار همه چیز را داشتیم الا اینکه  کارشناس‌های تلویزیون در تحلیل بازی بگویند تیم ما خوب بازی کرد! دقیقا مثل محسن قصه‌ی ما که در پیش چشم ما کتک خورده بود اما می‌گفت که او آقا معلم را زده است. بعید نیست که پس از گذشت چند روز متقاعدمان کنند که تیم ما یکپارچه حمله بوده و برزیل به کمک شانس و اقبال برنده‌ مسابقه شده است. چنانچه البته در همان لحظات اولیه پس از اتمام مسابقه بزرگ(!) هم از ناباورانه از اشتباهات داوری می‌نالیدند.

البته در اینکه اینطور مسابقات برای فدراسیونی‌ها بازی دوسر برد است شکی نیست، چرا که در صورت شکست، مردم را به واقع‌بینی فرا می‌خوانند و خودشان واقع‌بین تر از همه، فرسنگ‌ها فاصله‌ بین سطح فوتبال دو کشور را به رخ می‌کشند و در صورت یاری بخت و اقبال و فلک، یعنی تساوی یا پیروزی، فوتبال ملی را فرا‌ آسیایی می‌خوانند و ملی‌گرایانه سرود «ورزشکاران، دلاوران، نام‌آوران...» زمزمه می‌کنند.

اما ای کاش که این روحیه فقط منحصر به همان فوتبال ما بود. دیریست که ره گم کرده ایم. چند روز پیش در همایشی شرکت کرده بودم، یکی از مسئولان اجرایی حاضر در مراسم که از مدیران میانی دستگاه مطبوعش بود، در سخنرانی خود از صنایع خاصی می‌گفت که به تازگی در کشورمان ایجاد شده است. موارد را یک به یک بر می‌شمرد و به تعداد کشور‌هایی که در حال حاضر دارای آن تکنولوژی خاص هستند اشاره می‌کرد. عدد کشور‌های دارای فن آوری، در هر مورد نسبت به مورد قبل کمتر می‌شد. کار به جایی رسید که اعلام شد در یک صنعت خاص، فقط ما و آمریکا دارای فن‌آوری هستیم. در نهایت، ناباورانه از صنعتی شنیدیم که تنها ایران دارای آن است و حتی آمریکا هم تکنولوژی ورود به آن را ندارد.

نگاهی به اطرافم انداختم، چهره تک تک حضار مملو از حس میهن پرستی و غرور ملی بود. ناخودآگاه یاد چند ماه پیش افتادم که برادرم یک خودروی وطنی صفر کیلومتر از یک خودروساز وطنی خریده بود و وقتی با هم به منظور تحویل گرفتن خودرو به نمایندگی رفتیم، سیستم ترمز خودرو صفر کیلومتر کار نمی‌کرد (اطلاعات خودرو و خودروساز و نمایندگی در صورت لزوم قابل ارائه است). از این دست اخبار در باب فتح قلل رفیع علم و دانش و فن آوری، کم منتشر نمی‌شود. مگر همین چند وقت پیش نبود که گفتند جوان نخبه ایرانی در اختراعش قوانین فیزیک را نقض کرده است؟ فکر می‌کنید آن جوان نخبه و منتشر کنندگان این خبر نمی‌دانند چنین چیزی اصلا ممکن است یا خیر، آنها که هیچ، حتی کسی که فقط فیزیک دبیرستان را مطالعه کرده باشد هم می تواند از میزان صحت چنین چیزی اطمینان حاصل کند.

پس قبول کنید مشکل آنها نیستند، مشکل ماییم که در پس هر اینچنین خبری، هلهله‌ می‌کنیم و با رگ‌های متورم شده به خودمان می‌بالیم و از این همه نخبگی اشک شوق می‌ریزیم. مطمئن باشید که تا بستر پذیرش در بین ما فراهم نباشد، کسی چنین چیز‌هایی را نمی‌گوید. مشکل اساسی نهادینه شدن این روحیات «هیاهو برای هیچ» در وجود تک تک ماست. «خودمرکز‌انگاری‌ تاریخی» و هر چیزی را به منشاء تاریخی ایرانی وصل کردن کم بود، حالا غوغا سالاری و روحیه «خود اول بینی» مفرط هم به آن اضافه شده است. ای کاش به همان تاریخ ده هزار ساله مظلوممان قناعت می‌کردیم و کما‌فی‌السابق فقط همان را دائماً به سر دیگران می‌کوفتیم.

غرض سیاه‌نمایی نیست، اطمینان داشته باشیم که کسی از پیشرفت کشورش ناراحت نمی‌شود، اما به قول «حسن نراقی» در «جامعه‌شناسی خودمانی»، اولین مرحله در رفع عیوب، پذیرش وجود عیوب است. به همان بحث فوتبال برگردیم، تا زمانی که نپذیریم دیگر آقای فوتبال آسیا نیستیم، چطور می‌توانیم برای پیشرفت و موفقیت برنامه‌ریزی کنیم. وقتی پیشفرض ذهنی همه این باشد که ما بهترین هستیم، دیگر برنامه ریزی معنایی ندارد، اصلا برای چه برنامه ریزی کنیم، برای رسیدن به مرتبه ای که سال‌هاست به آن رسیده‌ایم؟ حداقل با خودمان با صادق باشیم، اصلا تا به حال کسی با خودش فکر کرده است که کجای دنیا اینقدر در گفتن رتبه‌ کشورشان در امور مختلف در منطقه و قاره و دنیا اصرار می‌کنند؟ آیا همین یک نشانه نیست؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد