شب کویر

از هر دری سخنی ...تاملات، روزمرّه‌گی‌ها و روایت‌های یک روزنامه‌نگار

شب کویر

از هر دری سخنی ...تاملات، روزمرّه‌گی‌ها و روایت‌های یک روزنامه‌نگار

چند روایت معتبر از فاجعه

اینجا تبریز است، اما حالا هیچ مسافری سراغ «ائل گولی»، «ارگ تبریز» و «کندوان» را نمی‌گیرد. زمزمه‌ها از فاجعه خبر می‌دهند، فاجعه‌یی هولناک که انگار همه‌جا هست، از نگاه‌های مضطرب محلی‌ها تا آدرس پرسیدن‌های عجولانه مسافران. حس غریبی شهر را تسخیر کرده، هیجان یا شاید هم سراسیمگی و تشویش. هر چه هست اما با جنب‌ و جوشی عجیب همراه است، خصوصا در جاده‌یی که مسافران را به مرکز واقعه می‌برد، جاده‌یی که ازدحامش نسبتی با خورشید هنوز داغ بعدازظهر ندارد. تلنگر اول، همان ابتدای راه است؛ پارچه‌نوشته‌ کوچکی که از پلی در «سه‌راهی اهر» آویزان شده، انگاره‌هایم از مدیریت بحران را به هم می‌ریزد، انگاره‌هایی که از مدیریت همه‌جانبه و توجه عادلانه به همه حادثه‌دیده‌ها حکایت داشت. پلاکارد مسیر یک روستای زلزله‌زده اما «دور از توجه» را نشان می‌دهد، آن هم چندین و چند روز پس از زلزله. مسیر نشان‌ داده شده در پلاکارد-که احتمالا توسط اهالی روستای مذکور در آنجا نصب شده- با راهی که در حال پیمودنش هستیم، اختلافی در حد 180 درجه دارد. جاده‌یی که تاکنون همه محموله‌های کمکی را بلعیده، همه فاجعه را در خودش خلاصه نکرده...هر چند موقع برگشت آن پلاکارد دیگر آنجا نبود.


وادی حیرت

ازدحام آدم‌های سیاهپوش در گورستان روستا از واقعه‌یی عظیم خبر می‌دهد. جایی که حالا 22 قبر تازه دارد، 22 قبری که دوتایش همین امروز(در زمان تهیه گزارش) و با مرگ دو تن از مجروحان زلزله اضافه شده. اینجا «زغن‌آباد» است، روستایی صددرصد تخریب شده.

خورشید آخرین زورهایش را می‌زند و چهره‌های تکیده، کودکان پابرهنه، خانه‌های ریخته و چادرهای سفید هلال احمر از اندوه زیر پوست روستا حکایت دارد. هر ماشین غریبه که می‌ایستد چند نفری به دورش حلقه می‌زنند. هلال‌احمری‌ها، بسته‌های آب‌معدنی پشت تویوتا را، در کانکسی خالی می‌کنند. کمی آنطرف‌تر جوانی شهری، چراغ‌قوه‌های کم‌تعدادی که آورده را خودش مستقیما توزیع می‌کند. یکی دو ماشین دیگر هم چیزهایی آورده‌اند که دارند همان‌جا تخلیه‌اش می‌کنند، کسی که داخل کانکس ایستاده، اجازه می‌خواهد که چندبسته چای کیسه‌یی را به جای گذاشتن در انبار مستقیما به خانواده «مش قربان» بدهد.

کسی از او دلیل نمی‌خواهد اما او می‌گوید. دلیلش غروب غمناک روستا را بر سر همه آوار می‌کند، انگار که تازه پرده از مهابت فاجعه کنار رفته باشد؛ دردهایی هست در زندگی که تا نبینی شاید هیچ‌گاه باورشان نکنی، دردهایی که همیشه آدم خیال می‌کند مال قصه و کتاب‌هاست، مثل درد پسرکی که در چشم‌ به‌هم‌‌زدنی، هفت نفر از خانواده‌ 9 نفره‌اش را از کف داده باشد، آنهم هفت نفری که دو نفرشان زنان پابه‌ماهی باشند که تا وضع‌ حمل‌شان چند روزی بیشتر نمانده... به دنبال انباردار راه می‌افتیم تا ببینیمش و تا شاید برایمان از آن روز بگوید، از آن روز لعنتی. هر چه می‌گوییم اما هیچ نمی‌شنویم. پسرک به گوشه‌یی خیره شده و دم نمی‌زند. این‌طرف‌تر که می‌آییم، از جملات ترکی رد و بدل شده بین اهالی، می‌فهمیم که زلزله نه فقط هفت نفر از نزدیک‌ترین کسان او، که حتی قدرت تکلمش را هم گرفته است.


روزه‌داری در زیر آوار

دستانی کشیده داشت و صورتی تیره اما پریده‌رنگ. با لباس یکدست سیاهش، از دور به لکه سیاهی در میان تل‌های آوار می‌مانست، نزدیک‌تر که می‌شدی اما از آن یکدستی خبری نبود، لکه‌های خاک متعدد بود که روی لباسش خودنمایی می‌کرد. نامش محمد بود و انگار تازه سربازی‌اش تمام شده بود، زیر نور خورشید کم‌رمق عصرگاهی روستا، قدم‌زنان داشت از تجربه مهیب زلزله و قهر طبیعت می‌گفت، از آنچه بر آنها رفته و از کابوس‌های شبانه، از اشک و آه و بغض و درد، از عزیزان از دست رفته و از مردم داغدار...، می‌گفت و با انگشت خرابی‌ها را نشان می‌داد؛ «اینجا خانه‌مان بود، در آن گوشه نشسته بودیم، ناگهان همه‌چیز لرزید، غرشی گوشخراش از دیوارها برخواست، صدای فریاد و شیون همه جا پیچید، محشر کبری بود انگار، من توانستم خودم را به بیرون پرت کنم اما...». خیلی دل‌دل کردم که سوال را نپرسم، نمی‌خواستم بر زخمش نمک بپاشم اما سوال ناظر به تصوری بود فراگیر و البته مسوولیت‌زدا. به همین دلیل بر تردید غلبه کردم و به او گفتم بعضی‌‌ها می‌گویند زلزله خشم خداست بر کژرفتاری‌های آدمیزادگان، بر گناه و رفتارهای...، نگذاشت حرفم تمام شود، نگاهش را که به نگاهم دوخت، سرم را پایین انداختم، جرات اینکه به چشمانش نگاه کنم را نداشتم. با بغضی غریب گفت: «می‌دانی که خیلی‌ها با زبان روزه زیر آوار ماندند؟ می‌دانی که خیلی از همین مصیبت‌دیده‌ها، با همین حال‌شان، تا آخرین روز رمضان را روزه گرفتند؟ می‌دانی که خیلی از زیر آوار مانده‌ها بچه‌های بی‌گناه بودند؟» مسجد ویران‌شده روستا را نشانم داد و گفت: «آنجا که خانه خدا بود، پس چرا خدا به خانه خودش هم رحم نکرد؟» پاسخش که تمام شد، سکوتی کشدار بین‌مان حکمفرما شد، گفت‌وگو با همین سکوت تلخ به پایان رسید و من البته از سوالم پشیمان بودم، هرچند که روزنامه‌نگاری گاهی درد بی‌درمان پرسشگری پرسش‌هایی است که خودت هم می‌دانی از شنیدن پاسخ دردت میگیرد.


هیولای ترس

شب از نیمه گذشته، آتش آخرین نفس‌هایش را می‌کشد و پسرک بدعنق روستایی که بی‌مقدمه کنار آتش ما نشسته و به نقطه‌یی خیره شده بود و لام ‌تا کام حرف نمی‌زد، دیگر به چادرشان رفته، شاید برای خواب. چراغ‌ چادرهایی که برق به آنها رسیده، در حال خاموش شدن است. نشان خون‌رنگ هلال احمر، روی ردیف چادرهای سفید خودنمایی می‌کند و همنشینی ناگزیر این چادرها با ویرانه‌یی که زمانی روستا نام داشت، زیر تلالوی مهتاب، رنگی از حزن به فضا پاشیده است. فقط هر چند دقیقه یک بار، صدای پچ‌پچ آدم‌هایی که چراغ قوه به دست، به طرف مدرسه و تنها توالت سالم‌مانده روستا در حرکتند، سکوت شبانگاهی کمپ را در هم می‌شکند. 

سوز آذربایجانی هوا، هیچ شباهتی به گرمای تابستانی شب‌های تهران ندارد و ما با پتوهایی که به لطف از خودگذشتگی چند روستایی در اختیارمان قرار گرفته، به داخل ماشین پناه برده‌ایم. هنوز خواب‌مان نبرده که های‌وهوی عجیبی برمی‌خیزد؛ جنب‌وجوشی غریب آرامش دروغین شب چادرنشینان را در می‌نوردد و ناگهان صدای روشن شدن موتور لودری، به گوش می‌رسد، هاج ‌و واج مانده‌ایم که چه شده، تا ما برسیم و بپرسیم البته همه‌چیز تمام می‌شود. تازه می‌فهمیم که لودر جز آواربرداری، یک کارکرد دیگر هم دارد و ما جز سرمای شبانه، یک دغدغه مهم دیگر زلزله‌زدگان را هم از نزدیک لمس کرده‌ایم؛ گرگ آمده و آنها با داد و فریاد و نور نورافکن‌های لودر فراری‌اش داده‌اند، آنهایی که حالا پس از فرار گرگ هم دیگر خواب‌شان نمی‌برد که مبادا همین چند گاو و گوسفند بی‌سرپناه‌شان هم از کف‌شان برود.


کاش باران نبارد

یک، دو، سه... یا علی؛ نفس‌ها حبس می‌شود، چهره‌ها در هم می‌رود و همه با تمام توان زور می‌زنند؛ با هر یا علی، سکوت مرگبار ظهرگاهی «باجه‌باج» در هم می‌شکند، کمی از آوارها کنار می‌رود و چیزی که هر یک از شش مرد روستایی، گوشه‌یی از آن را گرفته‌اند و می‌کشند، بالاتر می‌آید. نزدیک‌تر می‌روم، هم برای اینکه از کارشان سردربیاورم و هم اینکه شاید کمکی از دستم بر بیاید. پس از کش ‌و قوس بسیار، ‌دار قالی نیمه‌کاره از زیر آوار زلزله نجات می‌یابد، سنگینی‌اش اصلا به قیافه‌اش نمی‌آید، همان‌طور که ظرافتش به خشونت خروارها خاک و سنگی که رویش ریخته بود نمی‌آمد.

این کشاکش اما در تمام مراحلش، تماشاگر ویژه‌یی هم داشت؛ همان دخترک روستایی که با هر بار تکان خوردن‌ دار قالی، بند دلش پاره می‌شد که نکند نخ‌های قالی پاره شود، همان که با پیدا شدن تدریجی گل‌های قالی از زیر خاک، گل از گلش می‌شکفت، همان که با دیدن چند نخ پاره‌شده از دسترنجش، زانوی غم بغل گرفت، همان که پس از تکیه دادن ‌دار قالی به تراکتور، خاکش را تکاند، همان که پارچه‌یی به روی آن کشید تا از گزند گرد و خاک حفظش کند، همان که مدام با خودش زمزمه می‌کرد کاش باران نبارد...


«قارداشیم اولممیشم تک قالاسان»

بازدیدمان از روستاهای زلزله‌زده تمام شده، در حال بازگشتیم. هر دو طرف جاده باریک و البته خطرناک ورزقان به تبریز، پر از ماشین است، یک طرف آنها که عازم روستاهای زلزله‌زده‌اند و طرف دیگر آنها که شاید با خیالی آسوده از ادای تکلیف، درحال بازگشتند، یا شاید هم عازم بارگیری و بازگشت مجدد. تنوع ماشین‌ها کلیشه‌های ذهنی‌ از فقر و غنا را به بازی گرفته‌اند، پراید، پیکان، پیکان‌وانت، نیسان، ماکسیما، زانتیا، سانتافه و...، همه در یک صف و با یک هدف، آرام و با طمانینه حرکت می‌کنند، در جاده‌یی که ترافیک هیچ کس را کلافه نمی‌کند. 

مردمی‌ها از دولتی‌ها خیلی بیشترند و این، طیف متنوعی از معانی را به ذهن متبادر می‌کند، از همبستگی و هیجان عمومی گرفته تا چیزهای دیگری که شاید ذکرش در این مقال نگنجد، هر چه باشد اما پلاکاردها و پارچه‌نوشته‌ها چشمان آدم را می‌دزدند، پلاکاردهایی که روی خیلی از ماشین‌های عبوری نصب شده و شناسنامه محموله‌شان به حساب می‌آید، مثل همانی که روی کامیون خاوری که از روبه‌رو نزدیک می‌شود جاخوش کرده، پلاکاردی که جمله رویش، از آنهاست که خواب از سر می‌پراند، از همان‌ها که وسوسه‌ات می‌کند پایان‌بندی گزارشت را عوض کنی؛ «قارداشیم اولممیشم تک قالاسان»/ برادرم مگر من مرده‌ام که تنها بمانی!

شهید جاوید؛ کتابی سرگردان میان تایید و تکفیر

در باب مانیفست سیاسی-مذهبی هواداران تاسیس حکومت اسلامی؛

عباس رضایی ثمرین- در میان کتب متعددی که در طول سالهای معاصر از سوی علما و فضلا و روشنفکران در تحلیل قیام عاشورا نگاشته شده «شهید جاوید» را بی‌تردید می‌توان جنجالی‌ترین کتاب عاشورا‌پژوهی دوران معاصر دانست. این کتاب در سال‌های انتهایی دهه ۴۰ توسط فقیه نواندیش حوزه علمیه قم، آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی نگاشته شد و تنش‌های بی‌سابقه‌ای را میان طیف‌های سنتی‌تر حوزه و طیف‌های انقلابی و نواندیش به وجود آورد.

نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، به عهد جوانی و میان‌سالی از مدرسان رسمی حوزه بود و در همان سال‌ها به تدریج وارد نویسندگی در حوزه معارف اسلامی شد. آنطور که از قرائن برمی‌آید اولین مقالات وی درباب قیام عاشورا که البته شالوده اصلی کتاب شهیدجاوید را نیز تشکیل می‌دادند، در سال ۱۳۴۷ در سالنامه معارف جعفری‌ به چاپ رسید. کمی بعد این مقالات به شکل مبسوط‌‌‌‌‏‌تر و به همراه برخی اضافات – که به گفته صالحی نجف‌آبادی هفت سال تمام برای آن زحمت کشیده شده بود- ابتدا باعنوان «مرد صلح و دفاع خونین» و سپس با عنوان «شهید جاوید» منتشر شد.
به گزارش قانون نویسنده شهید جاوید در این کتاب با اتخاذ یک مشی علمی و پژوهشی، با استناد به احادیث و روایت متقدم شیعه، برخی انگاره‌های فراگیر در باب قیام امام حسین(ع) را زیر سوال برد و بر خلاف سنتی‌های حوزه که هدف امام از قیام را صرفاً شهادت می‌دانستند، فرض جدیدی را مطرح کرد. در این اثرپژوهشی نسبتاً قطور، صالحی نجف‌آبادی با طرح این گزاره که امام حسین(ع) اگرچه به شهادتش آگاه بوده، اما زمان دقیق آن را نمی‌دانسته است، زمینه را برای این نتیجه‌گیری فراهم آورد که امام سوم شیعیان از آغازین مراحل قیام یعنی حرکت از مدینه نه به هدف شهادت که به هدف تاسیس حکومت اسلامی به پا خواسته و با محاسبات سیاسی و اجتماعی منطقی در صدد دستیابی به کرسی حکمرانی بر مسلمین و اجرای احکام اسلامی بوده است.
انتشار این دیدگاه منجر به جنجال‌های زلزله‌گونه‌ای در فضای حوزه‌های علمیه آن سالها شد. اغلب روحانیان انقلابی به دلایل عمدتاً سیاسی از شهید جاوید استقبال کردند و حتی افرادی چون مرحوم منتظری و مشکینی در تایید آن، تقریظ نوشتند. افراد مشهور دیگری همچون آیت‌الله محمد تقی جعفری، آیت‌الله سیدابوالفضل مجتهد زنجانی، احمدآرام و غیره نیز با ارسال نامه‌های تقدیرآمیز به صالحی نجف‌آبادی، گزاره‌های سیاسی-مذهبی طرح‎شده در کتاب را در فضای مبارزاتی آن ایام مفید و راهگشا دانستند. متن برخی از این تقدیرنامه‌های ارسالی در چاپ‌های متاخیر کتاب منتشر شده است.
علاوه بر تقدیرهای مکتوب و غیرمکتوب صورت گرفته از کتاب شهید جاوید، اسلوب علمی و دقیقی که نویسنده در نگارش آن در پیش گرفته بود، حتی تحسین برخی از مخالفان محتوای کتاب را نیز به دنبال داشت. دکتر علی شریعتی علی‌رغم اینکه خودش در این حوزه صاحب تالیفاتی بود و نظریه‌‌ »شهادت» او در تحلیل قیام عاشورا، چندان با نگاه صالحی نجف‌آبادی همسو نیست، تلاش و جدُّوجهد نگارنده شهیدجاوید را تحسین کرد. شهیدمطهری نیز علی‌رغم دیدگاههای متفاوت خود در باره قیام عاشورا، به دلیل اینکه شهید جاوید باب مباحثه و پژوهش در این حوزه را باز کرده، از آن استقبال کرد.
دو نکته در تحلیل کتاب شهید جاوید وجود داشت که واکنش‌ها نیز عمدتاً از آنها منتج می‌شد؛ اول اینکه همانطور که ذکر آن رفت، نگارنده هدف امام حسین از قیام عاشورا را نه شهادت که تشکیل حکومت اسلامی قلمداد کرده بود. دوم هم اینکه طبق آنچه در این کتاب نگارنده مطرح کرده بود، مسئله «علم امام» تلویحاً زیر سوال می‌رفت. اگرچه صالحی نجف‌آبادی هرگز به طور کامل «علم امام» را رد نکرد اما نتیجه طبیعی کار او وارد شدن شبهه به این موضوع بود. قائلان به «علم امام» هدف امام از قیام را شهادت می‌دانستند و معتقد بودند او از زمان و مکان دقیق شهادت خود آگاه بوده است. این نظریه با محتوای شهید جاوید تطابق نداشت، چرا که به لحاظ منطقی ممکن نبود امام به قصد تشکیل حکومت رهسپار کوفه شود و در عین حال به شهادت خود نیز آگاه باشد.
از این منظر سنتی‌های حوزه که به طور تمام و کمال قائل به «علم امام» بودند، شهید جاوید را برنتابیدند و مراجعی چون آیت‌الله لطف‌الله صافی گلپایگانی و آیت‌الله مرعشی نجفی بلافاصله بعد از انتشار کتاب در مقابل آن موضع گرفتند و ردیه‌های متعددی نیز بر آن نوشتند. آیت‌الله صافی گلپایگانی که بیشترین تلاش را در جهت جلوگیری از انتشار و توزیع این کتاب کرده بود، کتاب «شهید آگاه» را در پاسخ به آن نوشت و بعدها در جلسه‌ای با طلاب اصفهانی، گفت که پیش از انتشار شهید جاوید، آن را دیده و نویسنده‌اش را از چاپ آن بر حذر داشته است.
اختلافات حوزوی شدید درگرفته بعد از انتشار شهید جاوید به حدی بود که سران ساواک را نیز به ماهی گرفتن از این آب گل‌آلود وسوسه کرد. در چاپ‌های بعد از انقلاب کتاب شهید جاوید، نگارنده برخی اسناد ساواک در این زمینه را ضمیمه کتاب کرد و از دسیسه‌چینی‌های ساواک برای بهره‌برداری از اختلافات حوزوی آن مقطع پرده برداشت. در یکی از این اسناد، در نامه‌ای که از اداره کل سوم ساواک به ریاست ساواک اصفهان ارسال شده، بعد از اعلام خبر انتشار کتاب شهید جاوید توسط صالحی نجف‌آبادی، تاکید شده است که این کتاب با مقدمه شیخ حسینعلی منتظری منتشر و با توجه به اینکه در آن علم ائمه شیعه نفی شده، سبب عصبانیت طلاب و روحانیون قم شده است. در انتهای این نامه نگارنده از رئیس ساواک اصفهان درخواست کرده که دستور دهد، با استفاده از جریان فوق و اشاعه آن، نسبت به بهره‌برداری از این موضوع علیه آیت‌الله منتظری اقدام شود.
در سند دیگری به استفتائات صورت گرفته از برخی مراجع در باب شهید جاوید پرداخته شده و با توجه به مواضع تند برخی از مراجع وقت – که تقریظ‌نویس کتاب یعنی مرحوم منتظری را شدیدا مورد انتقاد قرار داده بودند- تاکید شده که توزیع گسترده متن این استفتائیه‌ها می‌تواند موقعیت منتظری و سایرطرفداران (امام) خمینی را در اصفهان، قم و سایر شهرستان‌های مذهبی تضعیف کند.
اگرچه از منظر اسلام سیاسی، نظریات صالحی نجف‌آبادی مطابق با منویات بسیاری از انقلابیون و طیف‌های نواندیش حوزه بود و دستمایه تحرکات مبارزاتی و انقلابی می‌توانست باشد، اما از میان روشنفکران و فقهای نواندیش نیز انتقاداتی به شهید جاوید وارد شد. نظریه شهادت که از سوی دکتر شریعتی و شهید هاشمی‌نژاد در فضای مبارزات پیش از انقلاب طرح شد و مورد استقبال بسیاری از جوانان و مبارزان قرار گرفت، قرابت گفتمانی چندانی با مندرجات شهید جاوید نداشت. حاشیه‌نویسی‌های شهیدمطهری از کتاب شهید جاوید نیز بعدها در کنار سایر سخنرانی‌ها و مقالات وی با عنوان «حماسه حسینی» منتشر شد و محتوایی انتقادی نسبت به آن داشت. انتقادات به اینها محدود نشد، بعد از انقلاب وقتی مهدی هاشمی به جرم قتل شمس آبادی دستگیر شد، علت قتل را مخالفت شمس‌آبادی با کتاب شهید جاوید ذکر کرد و همین اتفاق سرمنشا حوادث بسیاری شد.

البته صالحی نجف‌آبادی نیز در مقابل این انتقادات بیکار ننشست و تقریباً هیچ یک از انتقادات را بی‌پاسخ نگذاشت. او پاسخ بسیاری از نقدها را ضمیمه چاپ‌های بعدی کتاب کرد. بحث و جدل در باب نظریات صالحی نجف‌آبادی در مورد علم امام و اهداف قیام عاشورا، از زمان انتشار «شهید جاوید» تا زمان حال ادامه یافت و او تا زمانی که در قید حیات بود، هرگز از پاسخ‌گویی به نقدها غافل نشد. «عصای موسی» در واقع پاسخ‌های صالحی نجف آبادی به منتقدانی است که در طول دو دهه به نقد افکار او پرداخته بودند.

این مطلب در سایت خبری قانون منتشر شده و از اینجا قابل دسترسی است.


سایه سنگین بر سر سیاست

در نسبت رسانه‌های عامه‌پسند و رفتار سیاسی شهروندان؛

عالمان علوم ارتباطات اجتماعی،‌ مصرف رو به تزاید فرآورده‌های فرهنگی را از مهم‌ترین شاخص‌های توسعه می‌دانند و به همین اعتبار رسانه‌های پرمخاطب را مزیت جوامع مدرن می‌پندارند. در این میان اما نشریات موسوم به «عامه‌پسند»(popular) داستان متفاوتی دارند، این نوع رسانه‌ها به اعتبار اینکه  پرمخاطب هستند، علی‌القاعده باید در میان روشنفکران و نخبگان از نمادهای توسعه‌یافتگی جوامع به حساب بیایند اما در عمل آنها و گونه‌ای از رسانه‌نگاری که به شکل‌گیری‌‌شان منجر می‌شود،‌ در طی سالهای اخیر همواره محمل برخی سوءتفاهم‌ها بوده‌اند و بی‌مهری‌هایی را به جان خریده‌اند.
هر چه باشد اطلاق صفت «عامه‌پسند» به رسانه‌هایی که سهم عمده‌ای از مکاره‌بازار رسانه‌ای دنیای مدرن را در اختیار دارند، رهزن ذهن است و خود به خود سوءتفاهم می‌زاید و احتمالاً همین روست که چندان نمی‌توان خرده گرفت بر کسانی که هنوز تاثیرگذاری این نشریات را نپذیرفته‌اند و آنها مروجان ابتذال قلمداد می‌کنند.

«عامه‌پسندی» بیش از آنکه بر تعداد بالای مخاطبان یک رسانه دلالت داشته باشد، بر سطح دانش و آگاهی آنها تکیه دارد و البته این تکیه توام با تحقیری تاریخی است. از آنجا که کلمه «عامه» همیشه در مقابل کلمه «نخبه» به کار رفته، اهل نظر چندان روی خوش به آن نشان نمی‌دهند، چه آنکه اصولاً در چارچوب این نوع نگاه نخبه‌گرایانه خاص، هر آنچه که مورد پسند عامه باشد به چوب بی‌توجهی و تحقیر رانده می‌شود. شاید آغاز سوءتفاهم بزرگ همین باشد، سوءتفاهمی که این روزها دامن این واژه و فراتر از آن این ژانر مهم و غیرقابل صرف نظر رسانه‌نگاری را-خصوصاً در کشور ما- گرفته است.

در توصیف این سوء تفاهم خیلی‌ها معتقدند انتساب صفت «عامه» به مخاطبان پرشمار برخی رسانه‌ها و «عامه‌پسند» دانستن آنها، اگرچه در دنیای قدیم معمول بود و البته ایراد چندانی هم بر آن وارد نبود، اما در عصری که «انفجار اطلاعات» نام گرفته و در آن «سواد رسانه‌ای» مخاطب، دمار از روزگار رسانه‌داران درآورده، اشتباه هم نباشد، بی‌مبالاتی است. خیلی‌ها از اطلاق صفت عامه‌پسند به رسانه‌هایی که در گوشه و کنار دنیا،‌ مخاطبان پرشمار دارند، قلقلکشان می‌آید چرا که مخاطب امروز مخاطب «چشم و گوش بسته» و «گوش به فرمان» سالهای دور نیست. شاید به کار بردن عنوان «پرطرفدار»(common) برای رسانه‌های مورد بحث، بهتر و مناسب‌تر باشد.

ارائه این توضیحات از آن رو در ابتدا ضرورت داشت که مشخص شود،‌ مراد از نشریات و رسانه‌های «عامه‌پسند»، رسانه‌های مبتذل و حتی رسانه‌های موسوم به زرد نیست، بلکه منظور همان رسانه‌های پرطرفداری است که در این وانفسای رسانه‌های رنگارنگ دنیای مدرن، مورد اقبال شهروندان واقع‌ شده‌اند، آنهم شهروندانی که شاید دیگر نتوان به راحتی عنوان عامه را برای آنان برگزید. روزگاری که «عامه‌پسندی» یک رسانه یا هر چیز دیگری، مجوزی برای بی‌توجهی و بی‌تفاوتی به آن بود، چندی است به سر آمده، امروز علائق‌ و سلائق شهروندان- چه لقب کم‌فروغ «عامه» را یدک بکشند و چه هر عنوان دیگری داشته باشند-  به اعتبار اینکه حامل مولفه‌های فرهنگی و اجتماعی هستند، حتماً باید مورد مطالعه قرار بگیرند.

آنچه در این مختصر به طور اجمالی مورد بررسی قرار خواهد گرفت برخی چند تاثیر مهم نشریات عامه‌پسند بر رفتارهای سیاسی شهروندان است. در این راستا توجه به دو نکته ضروری است؛‌ اول آنکه به جهت رعایت اختصار، فرض این نوشته بر این است که خواننده، خصوصیات اولیه نشریات عامه‌پسند را می‌داند. نکته دوم هم اینکه نباید از نظر دور داشت که تاثیرگذاری بالای این نشریات ممکن است چندان در قاموس سپهر رسانه‌ای کشور ما نگنجد که سخن از تاثیرگذاری گسترده رسانه‌های مکتوب، در کشوری که بیش از ۷۰ میلیون جمعیت دارد و در آن، تیراژ اکثر روزنامه‌ها به ۱۰۰ هزار نسخه هم نمی‌رسد، شوخی‌ بی‌مزه‌ای را می‌ماند که گفتن آن شاید جز به خنده مخاطب منجر نشود.

رسانه‌های غیر سیاسی؛ شهروندان غیر سیاسی 

«نشریات عامه‌پسند اصولاً غیرسیاسی هستند و مخاطبان خود را نیز غیرسیاسی بار می‌آورند»، این نخستین قضاوتی است که غیرسیاسی بودن نشریات عامه‌پسند در ذهن متبادر می‌کند،‌ البته مهم‌ترین آنها هم هست. بخشی از صاحب‌نظران حوزه رسانه، معتقدند رسانه‌های عامه‌پسند به دلیل ماهیت غیر سیاسی خود، سبب بی‌علاقه‌گی نسبی و بی‌تفاوتی مخاطبان به موضوعات سیاسی می‌شوند. این داستان در دراز مدت به عدم مشارکت سیاسی و یا شاید نوعی انفعال سیاسی در جوامع می‌انجامد که در واقع تحقق‌بخش اهداف طبقه سرمایه‌دار حاکم است. این نوع نگاه به نشریات عامه‌پسند، کم و بیش مشابه نگاهی است که اهالی مکتب انتقادی و فرانکفورتی‌ها به کلیّت فضای رسانه‌ای مدرن دارند. در چارچوب این نگاه، اعتقاد بر این است که منش سیاسی ترویج شده در نشریات عامه‌پسند مخرب است و در نتیجه‌ی آن مردم به موضوعاتی که به عرصه عمومی برمی‌گردد، از خود بیگانگی نشان می‌دهند و حس می‌کنند جامعه را یا دیگران می‌چرخانند یا خودش می‌چرخد و با این فرضیه، عملاً نقشی برای خود در اداره جامعه نمی‌یابند.

 نتایج مطالعه‌ای که اخیراً در موسسه نظرسنجی PEW در مورد نشریه عامه‌پسند و محبوب آمریکایی People انجام شده، گواهی می‌دهد که ارتباط قابل توجهی بین مخاطب ثابت این نشریه بودن و کنش منفعلانه در انتخابات‌های مختلف آمریکا وجود دارد. دغدغه این نشریه پرداختن به افراد مشهور-یا سلبریتی‌ها- و حاشیه‌های زندگی خصوصی آنها و موضوعات مربوط به سبک زندگی، سلامت، لاغری، مد و رفتار زناشویی است و درحدود ۴ میلیون نسخه در هفته فروش دارد. تحقیق انجام شده نشان می‌دهد که درصد قابل توجهی از افرادی که در انتخابات‌های محلی و سراسری در آمریکا مشارکت نکرده‌اند، از خوانندگان ثابت نشریه عامه‌پسند People بوده‌اند.

در مقابل این نگاه، عده دیگری از صاحب‌نظران بر این باورند که بی‌تفاوتی مردم به موضوعات سیاسی نه فقط نتیجه عملکرد رسانه‌ها که نتیجه کم شدن نقش سیاست در زندگی روزمره افراد در دنیای مدرن است. اسپارکز معتقد است که شرایط بازار، واقعیت‌های سیاسی، دموکراسی‌های بورژوا و بین‌الملی شدن رسانه‌ها عواملی هستند که مردم را به کناره‌گیری از عرصه عمومی سیاسی ترغیب می‌کنند. بنابراین غیرسیاسی بودن نشریات عامه‌پسند و بی‌تفاوتی مخاطبان آنها به موضوعات سیاسی، نتیجه طبیعی کاهش نقش سیاست در زندگی روزمره در دوران معاصر است.[۱]

در این میان نکات دیگری نیز وجود دارند که شایسته توجه‌اند. اول اینکه به نظر می‌رسد بی‌تفاوتی مردم به موضوعات سیاسی در حالی به عنوان یک آفت نشریات عامه‌پسند مطرح می‌شود که این موضوع-حداقل در جوامع توسعه‌یافته- به زعم خیلی از صاحب‌نظران اساساً آفت نیست؛ در جامعه‌ای که چارچوب کلی‌اش توسط مردم پذیرفته شده و سیستم تحزب کارآمد، نخبگان جامعه را درگیر موضوعات پیچیده سیاسی می‌کند و البته نهادهای مدنی به عنوان واسط میان مردم و نهاد قدرت، حضور موثر دارند، چه لزومی دارد که ۸۰ درصد ذهن و زندگی مردم صرف موضوعات سیاسی شود؟ شاید اساساً بی‌تفاوتی نسبی مردم به موضوعات سیاسی، اتفاقی به‌هنجار و از مشخصات جوامع توسعه‌یافته سالم باشد.

نکته دوم به تحلیل جامعه‌شناختی این موضوع مرتبط است؛ به فرض اینکه حتی جریان بی‌تفاوتی مردم به موضوعات سیاسی و به تعبیر دیگر انفعال سیاسی آنها صحت داشته باشد، از کجا معلوم این جریان به صورت عامدانه و از بالا به پایین- از سوی رسانه‌ها و رسانه‌داران- رقم خورده باشد. طبق آنچه که در تحلیل‌های ساختاری جامعه‌شناسان مورد تاکید قرار می‌گیرد، برخی اتفاقات و جریان‌ها در سطح جامعه، بیش از آنکه محصول عملکرد فرد یا افرادی خاص باشند و به تعبیر دیگر توسط آنها ساخته شده باشند، به واسطه در کنار هم قرار گرفتن مولفه‌های اجتماعی مختلف به وجود می‌آیند.

از سوی دیگر نیک می‌دانیم که تا تقاضایی نباشد، عرضه‌ای به وجود نمی‌آید. عرضه محتوای غیرسیاسی و پرداختن به مسائلی همچون سبک زندگی،‌ چیزی است که از سوی مخاطبان به رسانه‌ها تحمیل شده است. حالا اینکه اساساً چرا مخاطب صاحب چنین روحیاتی شده و ذائقه‌اش اینگونه پرورش یافته، سوالی است که پاسخ به آن مستلزم بررسی چندین و چند مولفه‌ پیچیده جامعه‌شناختی است. از این رو ارائه تحلیل‌های تک‌خطی و فروکاستن عوامل متعدد تاثیرگذار در روحیه و خلقیات مردم، به رسانه‌ها بیش از آنکه کمکی به حل موضوع کند، ذهن را منحرف کرده و ساده‌انگاری محسوب می‌شود.

سطحی‌تر شدن معیارها و قضاوت‌ها

نشریات عامه‌پسند از منظری غیرسیاسی و با رویکردی هیجانی، فردگرایانه و سطحی، به موضوعاتی چون حوادث، مسائل جنسی و عشقی، ورزش، اخبار روز، شایعات و غیره می‌پردازند و زبان آنها ساده، طنزآلود و گاه توهین آمیز است. دنیس مک‌شین(Denis MacShane) پنج موضوع مهم را که برای نشریات عامه‌پسند ارزش خبری دارند، اینگونه بیان می‌کند: دعوا و کشمش، خطراتی که کل جامعه را تهدید می‌کند،‌ حوادث غیرمترقبه و مسائل غیرمعمول، رسوائی‌ها و شایعات و فردیت[۲].

برخی معتقدند موضوعاتی که به طور معمول در نشریات عامه‌پسند به آنها پرداخته می‌شود و از آن مهم‌تر نحوه ورود به این موضوعات که اغلب به شکل سطحی و هیجانی است،‌ در دراز مدت و در جوامعی که این نشریات تیراژ و تاثیر قابل توجهی دارند،‌ به نوعی سلایق مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهد و آنها را در قضاوت، عجول، هیجانی، احساس‌گرا و سطحی بار می‌آورد. اینجاست که نقش اینگونه نشریات در صعود و سقوط سیاسیون اهمیت می‌یابد و به عنوان مثال رئیس‌جمهوری همچون بیل‌کلینتون با نقش‌آفرینی آنها بعد از یک رسوایی اخلاقی، درصد قابل توجهی از محبوبیت خود را از دست می‌دهد. رئیس‌جمهوری که البته بعد از یک برهه زمانی، با راهنمایی مشاوران و البته باز هم نقش‌آفرینی نشریات پرطرفدار آمریکا، با گرداندن یک سگ در انظار عمومی و ملاقات‌های رسمی، بخشی از آب رفته را به جوی بر می‌گرداند.

پلی برای سیاسی شدن ستاره‌ها

نشریات عامه‌پسند اگر هم در بی‌تفاوتی مردم به موضوعات سیاسی نقش داشته باشند و سبب کاهش مشارکت سیاسی آنها شوند و به تعبیر اهالی مکتب انتقادی انفعال سیاسی مردم را به وجود بیاورند، در عوض تجربه نشان داده در مقاطع خاص و البته نادر، در ترغیب مردم به مشارکت سیاسی نقش مهمی داشته‌اند؛  زمانی که پای شرکت یک فرد مشهور ورزشی یا سینمایی در انتخابات در میان باشد، نشریات عامه‌پسند از مهم‌ترین عوامل اقبال مردم به آنها هستند و سبب موفقیت‌شان می‌شوند. مطابق نتایج به دست آمده از همان نظرسنجی موسسه PEW که در سطور بالا به آن اشاره شد، هنگامی که آرنولد آلویس شوارزنگر، قهرمان زیبایی اندام وهنرپیشه مشهور هالیوود ازسوی حزب جمهوری‌خواه برای تصدی پست فرمانداری کالیفرنیا نامزد انتخابات شد، نشریه پرطرفدار People به صورت مستقیم و غیرمستقیم، با پرداختن دو باره به زندگی هنری و خصوصی وی در انتخاب شدنش به این سمت و گرایش مردم ایالت کالیفرنیا به سمت او نقش بسیار مهم و موثری داشت.

این بخش از تاثیرگذاری نشریات عامه‌پسند در رفتار سیاسی شهروندان و به تبع فضای سیاسی جامعه، شاید در مورد ایران هم بلاوجه نباشد. اقبال شهروندان به افرادی همچون امیررضا و رسول خادم، علیرضا دبیر، هادی ساعی، بهروز افخمی، سعید ابوطالب و  علیرضا دهقانکه تا پیش از کاندیداتوری در انتخابات مجلس یا شورای شهر تهران، سابقه سیاسی چندانی نداشتند، می‌توانند گواه قابل اعتنایی بر این مدعا  باشند. هرچند که ورود موفقیت‌آمیز این چهره‌های مشهور غیرسیاسی در سیاست، در کشور ما تابع عوامل اجتماعی و سیاسی دیگری هم هست و نمی‌توان آن را به تنها به نشریات و رسانه‌ها ربط داد. چه آنکه عکس فرایند مذکور – یعنی حضور سیاسیون در ورزش و سینما- نیز در ایران به طرز اعجاب‌آوری معمول است و ارتباط چندانی به رسانه‌های عامه‌پسند و غیرعامه‌پسند ندارد.

دورنما؛ آینده غیرقابل انکار عامه‌پسندها

ازآنجا که کار تحلیل همیشه بر عهده‌ی نخبگان بوده، بی‌تردید رسانه‌ای که برچسب نه‌چندان روشنفکرپسندِ «عامه‌پسند» بر پیشانی‌اش خورده، نمی‌تواند ازاین تحلیل‌ها و تفسیرها نمره‌ی قبولی بگیرد. اما واقعیت‌های دنیای رسانه‌های امروزی چیز دیگری می‌گوید؛ تیراژ نشریه‌ نخبه‌گرایی چون «گاردین» در انگلستان به ۵۰۰ هزار هم نمی‌رسد اما در سوی مقابل چه روشنفکران بپسندند و چه نپسندند، روزنامه عامه‌پسند «سان» تیراژ چندین میلیون نسخه‌ای دارد[۳]. در بسیاری از کشورهای صاحب رسانه نیز وضعیت چندان متفاوت نیست.

باید پذیرفت که به رغم تمامی معایب، نمی‌توان از رسانه‌های عامه‌پسند و تاثیرگذاری آنها صرف نظر کرد. چنین نشریاتی اگر هم در کنار مزایای غیر قابل انکارشان، معایب قابل توجه و پررنگی دارند، چاره کار هر چه باشد، بی‌مهری به آنها و توهین به مخاطبان‌شان نیست. عامه‌پسندها به ویژه درسبک ارائه مطالب، کارکردها و موفقیت‌هایی داشته‌اند که نادیده‌گرفتنشان،  به دور از انصاف است. جدی نگرفتن این نشریات و «فحش» تلقی کردن صفت عامه‌پسند و استفاده از آن به هدف منکوب کردن رسانه‌‌داران و تحقیر رسانه‌ها و ناچیزانگاری سطح شعور مخاطبان آنها، دردی از هیچ کس دوا نخواهد کرد.  امروزه رسانه‌های عامه‌پسند سهم قابل توجهی از بازار محصولات رسانه‌ای دنیا را قبضه کرده‌اند و بر صاحب‌نظران و منتقدان است که آنها را به رسمیّت بشناسند و بعد از آن در رفع ایرادات و معایب بکوشند. بپذیریم یا نپذیریم آینده از آن عامه‌پسند‌هاست و شاید شاه‌کلید رفع خیلی از سوءتفاهمات همین باشد.


[۱]Colin, sparks (1992), “Popular Journalism Theories and Practice”

[2]حسین قاضیان و نازنین شاه‌رکنی، رسانه‌های عامه‌پسند و ویژگی‌های آن، فصلنامه‌ رسانه، سال دوازدهم،‌شماره۳

[۳]همان

شما را به خدا مشایی را به ما نچسبانید

رضا رشیدپور از تلویزیون ایرانیان می‌گوید؛

عباس رضائی ثمرین- چندی پیش بود که خبری به شکل گسترده در رسانه‌های گروهی منتشر شد. تلویزیونی ماهواره‌ای با مجوز رسمی از وزارت ارشاد تحت عنوان «ایرانیان» یک شعبه نمایندگی در تهران دایر کرده و به تولید پخش برنامه می‌پردازد. این خبر فی‌نفسه اهمیت زیادی داشت اما بخش مهمتر آن مربوط به کسی بود که به این تلویزیون پیوسته بود.

به گزارش قانون رضا رشیدپور که بعد از نیمه‌تمام ماندن برنامه «مثلث شیشه‌ای» جز به شکل موردی،‌ چندان در قاب شیشه‌ای تلویزیون مشاهده نشده بود،‌ با یک مجله تلویزیونی تحت عنوان «شب شما به خیر» به تلویزیون ایرانیان پیوسته است.
حضور رشیدپور در تلویزیون ایرانیان و سایر حرف و حدیث‌هایی که در مورد خط و ربط تلویزیون ایرانیان در محافل غیررسمی مطرح است، سبب شد تا وقتی فرصت تهیه گزارش و گفتگو با رشیدپور در دفتر تلویزیون ایرانیان را مغتنم بشمرم و بدون توجه به ساعت قرار که یک بامداد بود، به آنجا بروم.
با او از هر دری سخن گفتیم،‌ از شائبه‌هایی که در مورد تلویزیون ایرانیان مطرح است گرفته تا ممنوع‌الکار بودن خودش و رفتار مدیران تلویزیون با او و …، همه و همه موضوعاتی بودند که در این گفت‌و‌گو مطرح شدند و البته با پاسخ‌های نسبتاً‌ صریح رضا رشیدپور همراه شدند، گفت‌وگوی جنجالی قانون با رشیدپور را در ادامه بخوانید؛

 - سوال آخر را اول می‌پرسم، آیا تلویزیون ایرانیان متعلّق به آقای مشایی است؟
خیر، من چند روز پیش جلوی دوربین هم این مسئله را گفتم. گفتم آقا شما را به خدا این آقای مشایی را به ما نچسبانید. ما را هم به ایشان نچسبانید. ایرانیان یک کلمه ملی است، حالا آقای مشایی روی چند انجمن خودش اسم ایرانیان گذاشته است،‌ ربطی به تلویزیون ما ندارد.

- مخاطب هدف شما کیست؟ قرار است رسانه‌ای برای ایرانیان خارج از کشور باشید یا مخاطب داخل کشور را هم هدفگذاری کرده‌اید؟
ما کاری به مخاطب داخل ایران نداریم. تعریف ما در این شبکه، قانون است. زمانی که بر اساس قانون، استفاده از تجهیزات ماهواره‌ای در ایران،‌ ممنوع است، طبعاً هدفگذاری ما هم داخلی نیست. ما قرار است تصویر متفاوت‌تری از ایران ارائه کنیم. چون عموماً رسانه‌هایی که به داخل ایران دسترسی دارند، رسانه‌های خبری با نگاه‌های سیاسی هستند. ما شبکه غیرمستقلی که در ایران فعالانه کار غیرخبری و غیرسیاسی نداریم. عموماً شبکه‌ها نگاه سیاسی دارند و تصاویر خاصی از ایران منعکس می‌کنند. هدف ما این است که به مردم دنیا تصویر متفاوتی از ایران نشان بدهیم و ثانیاً به ایرانی‌هایی که در گوشه و کنار دنیا هستند، حس غرور ایرانی‌شان را بازگردانیم.
من خیلی از کشورهای دنیا را رفته‌ام و متاسفانه بعضی جاها دیده‌ام که ایرانی‌ها خودشان را به ملیّت‌های دیگر معرفی می‌کنند، مثلاً در چین می‌گویند ما ایتالیایی هستیم، در دوبی می‌گویند که ما ترکیه‌ای هستم. این شکست فرهنگی خیلی بزرگی برای ایرانی‌ها در گوشه و کنار دنیاست. هدف ما این است که غرور ایرانی را بازگردانیم؛‌ ما هر کجا هستیم، سر خود را بالا بگیریم و با افتخار بگوییم که ایرانی هستیم.

- ببینید قانون ممنوعیت ماهواره وجود دارد، اما استناد به این قانون و استنباط این نکته که مردم به دلیل وجود این قانون، ماهواره نمی‌بینند کمی غیرواقع‌بینانه به نظر می‌رسد. آمار رسمی در این زمینه وجود دارد که چند درصد مردم ماهواره دارند و …، با این اوصاف، آیا واقعاً هیچ گوشه‌چشمی به داخل کشور ندارید؟
بخشی از آن به سلیقه و عقیده شخصی من بر می‌گردد. من شخصاً با قانون ممنوعیت ماهواره مخالفم و فکر می‌کنم ماجرایی که در دهه ۶۰ برای ویدئو اتفاق افتاد، در دهه ۸۰ برای ماهواره هم خواهد افتاد. اما این نگاه شخصی من است، نگاه رسمی شبکه این نیست. نگاه رسمی شبکه کار کردن روی محمل قانونی است. به همین دلیل سایت اینترنتی شبکه را طوری تنظیم می‌کنیم که حتی با اینترنت کم‌سرعت ایران هم تصاویر شبکه ما قابل دریافت باشد، زمانی که این سامانه اینترنتی ما کامل راه‌اندازی شود، هدفگذاری‌های داخل ایران هم خواهیم داشت.‌ برای اینکه در آن صورت خیالمان بابت قانون راحت خواهد بود. امّا فعلاً تاکید می‌کنم، سیاست رسمی شبکه برای ایرانیان خارج از کشور است. حالا اگر عده‌ای در داخل کشور-مانند خانواده خود من که ماهواره دارند- تماشا می‌کنند، ما به دیده منّت می‌پذیریم، اما سیاست شبکه در حال حاضر ایرانیان خارج از کشور است.

- شفاف بگویم آقای رشیدپور، برخی معتقدند شبکه شما تمهیدی رسمی از سوی مراجع ذیصلاح است برای از رونق انداختن سکه برخی کانال‌های ماهواره‌ای، خواهش می‌کنم شما هم شفاف پاسخ دهید که آیا شما قرار است مخاطب تلویزیون‌هایی همچون «من و تو» و «فارسی‌وان» را جذب کنید؟
من به طور شفاف نظرم را در مورد تلویزیون من و تو قبلاً گفته‌ام. گفته‌ام که این تلویزیون الزاماً تلویزیون خبیثی نیست، تلویزیون زرنگی است. این رسانه از نیازهایی که ما نتوانسته‌ایم برآورده کنیم، استفاده می‌کند، برنامه‌های حرفه‌ای می‌سازد. مثلاً در زمینه موسیقی یک برنامه خیلی شیک حرفه‌ای می‌سازد و مخاطب را جذب می‌کند. مستند‌های فوق‌العاده خوبی پخش می‌کند. به عنوان مثال من مستند‌های پیام اضطراری من و تو را حتما نگاه می‌کنم و همیشه افسوس می‌خورم که چرا این مستند را شبکه سه تلویزیون خودمان نخریده است. چرا که این مستند نه منع پخش دارد و نه مورد خاصی دارد، اتفاقاً‌ مستند فوق العاده‌ جذابی است. تلویزیون‌های داخلی ما وقتی می‌خواهند مستند بخرند، می‌روند بنجل‌ترین مستند موجود با کمترین قیمت ممکن را می‌خرند، کارهایی که متعلق سال‌ها پیش است و هیچ جذابیتی برای بیننده ندارد.

 من هدفم این نیست که با شبکه‌های ماهواره‌ای بجنگم، ‌رسانه عرصه رقابت هست، ‌اما عرصه جنگ نیست. من بله دوست دارم با «من و تو» رقابت کنم، «فارسی‌وان» را ریز می‌بینم و آن را تلویزیون کثیفی می‌دانم و هیچ لزومی برای رقابت با آن هم احساس نمی‌کنم،‌ ولی «من و تو» تو را دوست دارم،‌ تلویزیون باهوش و زرنگی است و شاید بخواهیم با او رقابت کنیم اما هدفمان از تاسیس این نیست که بیاییم من و تو را منکوب کنیم. آن یک رسانه هستند، ما هم یک رسانه‌ایم. ما بچه‌های داخل ایرانیم و اگر خیلی عرضه داشته باشیم می‌آییم و برنامه خوب می‌سازیم، اما هدفمان این نیست که «رو کم کنی» کار کنیم.

 - در مورد هویت حرفه‌ای تلویزیون ایرانیان توضیح دهید، این رسانه در چه حیطه موضوعی کار خواهد کرد و اساساً به دنبال چیست؟
من به این سوال خیلی شفاف و عامیانه جواب می‌دهم. ببینید این تلویزیون نه برای این تاسیس شده که ما به دروغ بگوییم فضایی آزادی در ایران خیلی گل و بلبلی است و نه قصد حضور در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری دارد. ما هیچ ربطی به فضاهای انتخاباتی نداریم. من به مردم هم قول می‌دهم؛ تا زمانی که من در این شبکه هستم، این شبکه به هیچ وجه کار سیاسی نخواهد کرد. هر لحظه‌ای که احساس کنم به نفع هر کسی مثلاً آقای احمدی‌نژاد،‌ آقای خاتمی یا هر کسی دیگری بخواهد قدم بردارد، این شبکه را با تمام زحماتی که برایش کشیده‌ام ترک خواهم کرد. به همین خاطر تا زمانی که من در این شبکه هستم اجازه نخواهم دادم کار سیاسی صورت بگیرد. این شبکه کاملاً شبکه LifeStyle است و هدفش امیدبخشی و نشاط و ارائه یک سری برنامه‌های متفاوت است.

 - کارهای که در این تلویزیون انجام می‌شود را می‌توان در تلویزیون ایران هم انجام داد؟
اگر سلیقه‌ای برخورد نکنیم، بله می‌توان انجام داد. تلویزیون ما پر از خط قرمزهای سلیقه‌‌ای است. ما هیچ کار غیرقانونی در شبکه ایرانیان انجام نمی‌دهیم. عین همین کارها را می‌توان در شبکه‌های سراسری انجام داد، منتهی مدیران رسانه دولتی سلیقه‌ای برخورد می‌کنند و امکان انجام این کارها از بین می‌رود.

- اما شما تصویر ساز و کنسرت پخش می‌کنید،‌ خود شما در برنامه پیراهن آستین‌کوتاه می‌پوشید…
هیچ قانونی در صداوسیما وجود ندارد که شما نباید آستین‌کوتاه بپوشید،‌ یا قانونی وجود ندارد که شما نباید ساز پخش کنید. اینها سلیقه‌های مدیران است که بعد از سالها تکرار، به رویه تبدیل شده است. وگرنه شما در نظامنامه قانونی حراست سازمان صداوسیما، چنین مسائلی را نمی‌بینید.

- صداوسیما نظامنامه حرفه‌ای دارد؟
یک سری اصول مدوّن، تحت عنوان اصول پرسنلی دارد، ‌اما چون به‌روز نشده، سلیقه‌های مدیران به تدریج در آن رسوب کرده و به رویه تبدیل شده است.

- منظورم از نظامنامه‌ حرفه‌ای، سندی است که در اکثر سازمان‌های رسانه‌ای معتبر و بزرگ دنیا وجود دارد و مثلاً اگر هم قرار باشد تصویر ساز پخش نشود،‌ در آن به طور شفاف اشاره می‌شود و جایی برای تفاسیر سلیقه‌ای باقی نمی‌ماند…
آقای لاریجانی زمانی که نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری شده بود، در گفتگوی انتخاباتی خود، گفت: من هم نمی‌دانم که باید آن را پخش کنم یا خیر. وقتی رئیس صداوسیما نمی‌داند، مشخص است که وضعیت تهیه‌کنندگان به چه شکل خواهد بود.

- یعنی واقعاً در این حد سلیقه‌‌ای است؟
بله، شما می‌توانید به تیزرهای تبلیغاتی آقای لاریجانی رجوع کنید. فکر می‌کنم آقای ملاقلی‌پور فیلم انتخاباتی ایشان را ساخته بود. در آن فیلم وقتی از او پرسیدند که چرا هنگام ریاست بر سازمان ساز پخش نمی‌کردید، پاسخ دادند: من خودم هم نمی‌دانستم که بالاخره باید پخش کنم یا نکنم.

- واکنش‌های اهالی صداوسیما نسبت به تاسیس این تلویزیون و برنامه شما چگونه بوده است؟
یک سری واکنش‌ها رسمی است و در جلسات رسمی سازمان عنوان می‌شود و من هم از آنها خبر دارم،‌ که شاید زیاد مثبت نباشند. اما به صراحت عرض می‌کنم و فایل ضبط شده صوتی هم دارم که بیش از ده مدیر برجسته سازمان با من تماس گرفتند و موفقیت این برنامه را به شدت تبریک گفتند. تاکید می‌کنم بیش از ده مدیر عالی‌رتبه سازمان برای تبریک گفتن موفقیت این برنامه با من تماس گرفتند.

- خب چرا دیدگاه رسمی مثبت نیست؟
به هر حال صداوسیما علاقمند هست که انحصار برنامه‌های تلویزیونی را در اختیار خود داشته باشد. من به دوستان عرض می‌کنم که دچار یک سوءتفاهم قانونی شده‌اند. ما نه می‌خواهیم انحصار پخش را از تلویزیون بگیریم و نه تلویزیون خصوصی هستیم. ما تلویزیون ثبت شده بین‌المللی هستیم، دفتر مرکزی ما در آمریکاست. علاوه بر آن در مالزی، فرانسه ، امارات و لندن هم دفتر داریم. در کنار این دفاتر یک شعبه نمایندگی هم در تهران داریم.
در این شعبه نمایندگی ما موظف هستیم که تمام قوانین جمهوری اسلامی را رعایت کنیم. در دفاتر دیگر اما اینگونه نیست، شاید ما برنامه ای بسازیم که با قوانین داخل ایران منطبق نباشد. مثلا ممکن است در دفتر مالزی مجری بی‌حجاب جلوی دوربین بیاوریم، این مسئله به دفتر مالزی یا هر دفتر خارجی دیگری مربوط خواهد بود. امّا هر آنچه که در تهران تولید می‌کنیم با قوانین جمهوری اسلامی منطبق است.

- شما می‌گویید موضع‌گیری‌های رسمی مثبت نیست، اما بیش از ۱۰ مدیر برجسته البته به صورت غیررسمی واکنش مثبتی نسبت به برنامه شما در شبکه ایرانیان نشان داده‌اند، این موضوعی است که برخی منتقدان هم در مورد صداوسیما به آن اشاره می‌کنند، چرا اظهارنظر رسمی با مواضع غیررسمی افراد در این سازمان فاصله دارد؟

 یکی از دلایل افت بیننده‌های سازمان صداوسیما، همین تفاوت سلیقه‌های شخصی افراد با سیاست‌های رسمی صداوسیماست. این دوگانگی حتی در مدیران عالی‌رتبه تلویزیون هم وجود دارد. مشخصاً من مدیر عالی‌رتبه‌ای را می‌توانم نام ببرم، اما چون ممکن است راضی نباشد نام نمی‌برم. ایشان چهار سال به انگلیس رفتند و در مرکز اسلامی لندن کار کردند. از مدیران برجسته شبکه یک بودند و به شدت علاقه‌ داشتند که در این شبکه، کنسرت‌های فاخر ضبط و پخش شود. یکی دوبار هم موفق شدند چنین کاری بکنند، امّا جلوی ایشان را گرفتند. بعد از این واقعه ایشان دچار افسردگی مقطعی شدند و به لندن رفتند، که اخیراً گویا بازگشته‌اند. برنامه‌سازهای تلویزیون یا مدیران عالی‌رتبه این رسانه دچار دوگانگی سلیقه‌ای و رسمی هستند. سلیقه‌ خودشان چیزی می‌گوید، اما موازین رسمی چیز دیگری می‌گوید. همین دوگانگی را بیننده هم می‌فهمد، یعنی می‌فهمد که اینها تکلیفشان با خودشان هم مشخص نیست. به همین خاطر خیلی وقت‌ها جذابیت لازم را نداریم و دچار افت می‌شویم.

- برخی می‌گویند،‌ تفاوت در مواضع شخصی و کردار سازمانی افراد مختص صداوسیما نیست و اگر در حد تفاوت باشد پذیرفتنی است،‌ اما در مورد صداوسیما گاهی اوقات به نظر می‌رسد این تفاوت به شکاف یا حتی تعارض تبدیل شده، در این صورت تکلیف چیست؟
بله من هم قبول دارم. یک زمانی هست که شما می‌گویید مثلاً من چلوکباب خیلی دوست دارم. اگر چلوکباب جلویت بگذارند و شما گرسنه باشی، خیلی با اشتها می‌خوری و لذت می‌بری. اما یک زمانی هست که می‌گویی من از ماهی بدم می‌‌آید،‌ حتی اگر گرسنه باشم هم نهایتاً دو قاشق می‌توانم ماهی بخورم که ضعف نکنم. این شکاف شدید بین سلیقه و مواضع سازمانی هم مثل همین چلوکباب و ماهی‌پلو می‌ماند. اگر طرف را به دنبال سوژه مورد علاقه‌اش بفرستیم، آن موقع تا خط مقدم هم می‌رود،‌ جلوی تفنگ هم می‌ایستد و گزارش مطلوب را تهیه می‌کند، ولی زمانی که شما یک موضع سازمانی را دیکته می‌کنی،‌ می‌گویی بر اساس این موضع برو یک چیزی بساز و بیاور. آن موقع طرف هم یک سرهم‌بندی می‌کند تا رفع تکلیف شود و کار سازمانی مورد انتظار به انجام برسد.

- در این فضا می‌توان انتظار خلاقیت داشت؟
بله، حالا اوضاع در این حد هم خراب نیست، بالاخره ما برنامه‌های پربیننده هم در سازمان تولید می‌کنیم. مثل برنامه‌ای که آقای علیخانی ماه رمضان ساخته بود،‌ یا برنامه‌هایی که فرزاد (حسنی) گاهاً در تلویزیون می‌سازد یا برنامه عادل فردوسی‌پور،‌ بالاخره بچه‌ها با تکیه بر دانش فردی و خلاقیت خودشان بعضی وقتها موفق عمل می‌کنند. منتهی سازمان این موفقیت را بلافاصله به نفع حساب بانکی خودش مصادره می‌کند. مثلاً می‌گوید که شبکه ۳ در جذب بیننده موفق بود، در حالی که ‌عادل فردوسی‌پور در جذب بیننده موفق است نه شبکه سه تلویزیون. اینها خلاقیت‌های فردی بچه‌هاست که سازمان را خیلی جاها نجات می‌دهد.

 - از بحث اصلی فاصله نگیریم، نسبت شما با تلویزیون ایرانیان چیست؟
این جزء اسرار است.

- شما گفتید تا زمانی که در اینجا هستید اجازه نخواهید داد تلویزیون کار سیاسی کند،‌ شاید برای مخاطب جذاب باشد که بدانید شما در این رسانه چه سمتی دارید که اینگونه در موردش صحبت می‌کنید، آیا سهامدارید، ‌یا صرفاً برنامه‌سازی می‌کنید؟
اگر جذابیتش در همین حد که چیزی ندانند باقی‌بماند، بهتر است.

- خب از این سوال عبور می‌کنم، آقای رشیدپور، شما دیگر نمی‌خواهید به تلویزیون خودمان برگردید؟ به این دلیل می‌پرسم که شاید این تلقی در برخی اذهان شکل گرفته باشد که شما با حضور در یک کانال ماهواره‌ای، عطای حضور در صدا وسیما را به لقایش بخشیده‌اید…
اصلا اینطور نیست، به صراحت عرض می‌کنم که طرح مجله «شب شما به خیر» با نام میز تهران حدوداً ۸ ماه پیش به شبکه تهران، به مدیریت آقای «ناصر کریمان» ارائه شده و من هیچ جوابی نگرفتم. نظیر همین برنامه را می‌خواستم برای شبکه پنج تلویزیون ایران بسازم اما آنها هیچ جوابی ندادند. مدیر شبکه پنج هم فکر می‌کنم با ایسنا گفتگو کردند و فرمودند که منعی برای اجرای من(رشیدپور) در تلویزیون وجود ندارد؛ منتهی من خودم هیچ طرحی به آنها نداده‌ام و یا هیچ تهیه‌کننده‌ای سراغ من نیامده است،‌ من از طریق رسانه شما می‌گویم که من در طول سه سالی که در تلویزیون نبودم، بیش از ۳۰۰ پیشنهاد تلویزیونی را رد کردم. پیشنهاد سریال تلویزونی داشتم، مسابقه سینمایی که شبکه چهار درحال حاضر پخش می کند، شبکه دو، برنامه راز شبکه چهار، صبح به خیر ایران در شبکه یک، برنامه شبانه شبکه پنج و …، تهیه‌کننده‌هاشان سراغ من آمدند و اتفاقاً در خیلی از موارد من پذیرفته‌ام اما سازمان با حضور من مخالفت کرده است. بنابراین من از این دروغ خیلی بدم آمد. نخیر، از اجرای من ممانعت کردند و طرحی که هشت ماه روی میزشان بود را حتی پاسخ منفی هم ندادند. بالاخره من هم کارم رسانه‌ است و باید یک محمل قانونی پیدا کنم، الحمدلله به تلویزیون بی‌بی‌سی که نرفتم کار کنم. تلویزیونی که در راستای قوانین کشورمان است، راه‌اندازی کرده‌ایم و با علاقه در آن کار می‌کنیم.

- خب، حضور در این رسانه، شرایط را بدتر نخواهد کرد؟
صداوسیما هر موقع احساس کند که به حضور من نیاز دارد،‌ من با آغوش باز می پذیرم. رسماً اعلام می‌کنم که هر وقت احساس کنند که من می‌توانم کمی بکنم، صداوسیما از طرف من ممنوع‌الکار نیست، بلکه از طرف صداوسیما رشیدپور ممنوع‌الکار است. هر وقت این مشکل آنها حل شود،‌ برای آنها برنامه می‌سازم و اجرا می‌کنم.

 - دلیل این ممنوع‌الکار بودن را خودتان می‌دانید؟
متاسفانه یکی از سیاست‌های گل‌آلود سازمان صداوسیما این است که نه نامه رسمی برای ممنوع‌الکار بودن افراد وجود دارد و نه دلیلی ارائه می‌شود. اینگونه اتفاقات معمولاً به صورت پچ‌پچ‌های درگوشی در میان مدیران می‌پیچد. احتمالاً خیلی از مواقع هم دلیل آنها این است که مثلاً فلانی پررو شده است،‌ فعلاً به او برنامه ندهیم. نه سندی دارند و نه نامه یا مدرکی ارائه می‌کنند. من هم همیشه از این بابت گلایه‌مند بودم. لذا برای ممنوعیت کار من هم هیچ نامه رسمی وجود ندارد،‌ چیزی است که مدیران می‌گویند و من‌هم نفهمیدم که دلیل آن چیست.

- چون بعد از آن برنامه مثلث‌شیشه‌ای که قطع شد، شما باز هم اجرا داشتید…
بله،‌ من حتی بعد از حوادث انتخابات ۸۸ هم دو ویژه‌برنامه مفصل برای تلویزیون ساختم. دو برنامه «روی ماه» برای عید فطر و «هشتمین عاشق» برای ۸/۸/۸۸ که دومی ۱۲ ساعت برنامه زنده بود. نمی‌دانم مشکلشان با من چیست. من آدمی هستم که بسیار سیاست علاقمندم،‌خط مشی سیاسی‌ام هم کاملاً مشخص است،‌ منتهی وقتی آنتن به عنوان امانت در اختیار من قرار می‌گیرد، هیچ وقت خط مشی سیاسی خودم را به برنامه سازی ربط نمی‌دهم. حالا دلیل این را که چرا در ذهن آنها سوء تفاهم به وجود آمده،‌ نمی‌دانم.

 - داخل پرانتز یک سوال بپرسم، به آدم‌های محبوب سیاست اشاره کردید، این افراد برای شما چه کسانی هستند؟
من آقای محمد خاتمی را به شدت سیاستمدار محبوبی‌ می‌دانم. طیف اصلاح‌طلبان در ایران را چزء آدمهای باهوش می‌دانم. اصولگرایانی که عاقلانه عمل می‌کنند همچون آقای علی‌مطهری و عماد افروغ جزء سیاستمداران محبوب من هستند. من به سیاست عملگرایانه نگاه می‌کنم،‌ هر چیزی که به لحاظ منطقی نتیجه خوبی بدهد من با آن موافقم،‌ چه اصولگرا باشد،‌چه اصلاح‌طلب. خیلی از اصلاح‌طلبان هستند که من آنها را نمی‌پسندم، خیلی از اصولگرایان هم هستند که من از آن‌ها خوشم می‌آید.

 - به همان بحث ممنوع‌الکار بودن خودتان برگردیم،‌ یک سوال کلی برای خیلی‌ها وجود آمده که آیا تلویزیون ایران با افرادی که ستاره می‌شوند مشکل دارد، شما چه فکر می‌کنید؟
جامعه ایران،‌ جامعه نخبه‌کش و ستاره‌کشی است و صداوسیما هم بخشی از جامعه‌شناسی نخبه‌کشی را در وجود خودش پرورش داده است. ما ایرانی‌ها کلاً آدمهای ضد‌ستاره‌ای هستیم.

- لطفاً به شکل اخص در مورد صداوسیما توضیح دهید.
نظر من این است که برایند این خصلت ایرانی در سازمان صداوسیما هم وجود دارد. ما همه جای فرهنگمان خوب نیست. صحبت مدام از ۲۵۰۰ کردن دردی از ما دوا نمی‌کند. بخش‌هایی از فرهنگ ما مریض است. علی دایی در هر کجای دنیا بود، چندین مجسمه از او در شهرهای مختلف نصب می‌کردند، ولی ما در استادیوم‌ها به او فحش ناموسی می‌دهیم، ناصرحجازی هم همینطور. حتی با وجود تشییع جنازه باشکوهی که برای او گرفتند،‌ ولی بی‌مهری‌ها هرگز جبران نشد. من حرف‌های دیگر استقلالی‌ها راجع به ناصر حجازی را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. در ورزشمان همین است، در سیاستمان همین است، در هنرمان همین است و …. یک شبه آدمها را بالا می‌بریم. شجریان را به خاطر اینکه گفته من صدای خس و خاشاکم اسطوره می‌کنیم، یعنی اینقدر هیجانی هستیم که یک‌ شبه یک نفر را به بت تبدیل می‌کنیم، در حالی که آقای شجریان فارغ از این مسائل سیاسی، بت هنری هستند. نیازی نبود که ما یک موج سیاسی اینچنینی درست کنیم. از آن طرف علیرضا افتخاری را به این دلیل که رئیس‌جمهور را بغل کرده،‌ به اسفل‌السافلین تبدیل می‌کنیم و با تریلی از رویش رد می‌شویم و می‌گوییم که آقا تو اصلاً … بیش نیستی. کلا ذات مردم ایران همین است،‌ آدمها را یک شبه بالا می‌برند و یک شبه از آن بالا بر زمین می‌کوبند. شما ببنید ما چقدر آدمهای سیاسی و مدیران درجه‌یک خود را سوزانده‌ایم. بنابراین همه‌جای کشور همین است و صداوسیما هم بخشی از کشور است.

 - خب اگر این یک رویه است، چرا مثلاً در مورد عادل فردوسی‌پوراین اتفاق نیفتاده است؟
اجازه بدهید در مورد این ماجرا حرف نزنم،‌ چون من یکبار حرف زدم و سوءتفاهم بزرگی به وجود آمد. در این حد می‌گویم که من احساس می‌کنم که مدیران فرهنگی از ایجاد حاشیه‌های کاذبی که توجه بی‌خود به خودش جلب کند،‌ حمایت هم می‌کنند. شاید به همین خاطر است که برنامه ۹۰ اینقدر می‌تواند با تند و تیزی جلو برود و خط قرمزها را بشکند. به این نتیجه رسیدم که شاید عده‌ای این جنجال‌ها را دوست دارند و حمایت می‌کنند.

 - راستی شما در برنامه خودتان در مورد دستمزد فردوسی پور صحبت کردید؟ ماجرا چه بود؟
بله، اوایل برنامه بود. من اعتقادم این بود که حساب کتابی که عادل فردوسی‌پور در نود کرد،‌ اولاً‌ ربطی به بیننده ندارد. ما مجاز نیستیم که وقت برنامه را به این صرف کنیم که حساب کتاب برنامه‌مان را به مردم توضیح دهیم، این حاشیه رفتن است. ۹۰ که می‌خواهد حاشیه‌های فوتبال را کم کند، نباید خودش نقض غرض و حاشیه‌سازی کند. دوماً اینکه اگر هم حساب کتاب می‌کنیم، من به شوخی عرض کردم که دیگر درآمد تهیه‌کننده یک و نیم میلیون هم نیست، بالاخره ما هم در آن سازمان برنامه ساخته‌ایم. مسلماً یک و نیم میلیون نیست.

- به شوخی گفتید یا جداً نظرتان همین است؟
بله الان هم به شوخی عرض می‌کنم. ببینید نه اینکه درآمدش ۱۵ میلیارد باشد،‌ در آن برنامه هم گفتم، برای تهیه‌کننده یک برنامه اینچنینی در سازمان، حداقل ماهی ۵-۶ میلیون تومان درآمد وجود دارد، یعنی یک و نیم میلیون هم نیست. نه از این طرف بام بیفتیم نه از آن طرف آن. من حرفم این بود.

- خب در جواب انتقاد اول، شاید بحث خبرسازان را پیش بکشند، مدتها بود که در مورد فردوسی‌پور و دستمزدش حاشیه‌سازی و شیطنت می‌کردند، شاید این کار را در ۹۰ کردند که این حرف و حدیث‌ها یک بار برای همیشه تمام شود…
خیر،‌ جای آن در برنامه ۹۰ نیست. آنتن باید به طور حرفه‌ای مورد استفاده قرار گیرد. آقای پورمحمدی یا آقای فردوسی‌پور می‌توانستند یک کنفرانس مطبوعاتی بگذارند،‌ حساب کتاب برنامه‌شان را کامل توضیح دهند. اینکه ما بیاییم وقت بیست میلیون بیننده را بگیریم و حساب کتاب برنامه را بگوییم به خاطر شیطنت ۱۰۰ نفر درست نیست، خب آن تعداد محدود شیطنت کرده‌اند، آن ۱۹ میلیون و ۹۰۰ نفر که گناهی ندارند، ما وقت آنها را بگیریم.

- حالا که به اینجا رسیدیم، دوست دارم نظرتان را در مورد اجرای فردوسی‌پور هم بدانم 
فوق‌العاده سمپاتیک، باهوش و یک شومن بسیار درجه یک. من معتقدم که شومن بودن الزاماً به فن بیان و میمک صورت نیست. ما شومن‌های درجه‌یکی در دنیا داریم که نه خوشگل هستند و نه فن بیان خوب دارند. حالا عادل فردوسی‌پور که چهره جذاب و صدای قشنگی هم دارد. به نظر من فوق‌العاده مجری و شومن موفقی است.

 - در مورد برنامه «شب شما به خیر» برایمان بگویید.
این برنامه یک مجله تلویزیونی که قسمت‌های مختلفی دارد. از سیاست گرفته تا طنز و مستند در آن وجود دارد. هر چیزی که احساس کنیم با ذائقه بیننده منطبق است،‌ شب‌ها در این برنامه پخش می‌کنیم.

 - سیاست هم جزء موضوعات هست؟
بله

- اما شما گفتید که این تلویزیون یک کانال LifeStyle است و غیرسیاسی خواهد بود…
من گفتم تلویزیون سیاسی نخواهد شد. اما سیاست یک بحث اجتماعی است. ما سیاست را از منظر جامعه نگاه می‌کنیم. همین پریشب داشتیم در مورد سه هزار میلیارد صحبت می‌کردیم که با این پول در کشور چه کارهایی می‌شد انجام داد. ما به سیاست از منظر جامعه نگاه می‌کنیم، اما تلویزیون ما خط و ربط سیاسی ندارد.

یعنی در سیاست‌ رسمی کشور، ورود پیدا نمی‌کنید و به شکل رسمی موضع نمی‌گیرید؟
اصلاً به لحاظ حرفه‌ای رسانه چنین حقی ندارد. اعلام موضع رسمی کار یک حزب است. منتهی چون ما در ایران فرهنگ تحزب نداریم، روزنامه‌ها اغلب به ارگان یک حزب تبدیل می‌شوند و تلویزیون‌ها نیز گاهی اوقات خودشان نقش حزب را بازی می‌کنند. رسانه باید مثل آینه باشد و هرچه که اتفاق می‌افتد را منعکس کند، قرار نیست موضع بگیرد.

- تخمینی از وضعیت و تعداد بیننده‌های برنامه‌تان دارید؟
ما هر شب نزدیک ۱۵۰۰ ایمیل داریم. بیش از ۶-۷ هزار پیامک داخل ایران داریم. حدود ۵۰۰-۶۰۰ تماس تلفنی با برنامه داریم. احساسمان این است که این روند به شکل تصاعدی در حال رشد است. خوشحالیم و تشکر می‌کنیم.

 - تصویر یا دورنمایی از یک ماه یا دوماه آینده دارید، منظورم این است که مثلاً می‌توانید در آینده رقیبی برای تلویزیون خودمان باشید یا خیر؟
ما همین الان هم رقیب هستیم،‌ منتهی حوزه رقابتمان خارج از کشور است. ما با شبکه‌های جام جم صداوسیما رقابت می‌کنیم.

- منظورم بیننده‌های داخلی بود…
به بیننده داخلی کاری نداریم.

- اما شما همین چند دقیقه پیش گفتید که اگر بتوانید تلویزیون را بر روی اینترنت هم پخش کنید، برای داخل هم برنامه‌ریزی می‌کنید.
بله،‌ ما اگر از طریق اینترنت به صورت قانونی بتوانیم در داخل ایران پخش داشته باشیم،‌ مسلماً بیننده بسیار زیادی جذب خواهیم کرد.

- در آن صورت به رقابت هم فکر خواهید کرد؟
بله صد درصد،‌ البته فقط رقابت سالم. ما مثل برنامه هفت نیستیم که دیگران را ناجوانمردانه بزنیم. ما برنامه با کیفیت تولید می‌کنیم و بیننده را دعوت می‌کنیم تا برنامه خوبی ببینید.

- مگر برنامه هفت چه اتفاقی افتاد؟
یکی از جنجال هفته قبل بود که گفتند، مجوز تلویزیون ما باطل شده است. در حالی که تنها یک حس رقابت الکی بود که ما بیاییم چنین چیزی را در یک برنامه پربیننده بگوییم تا اینها را زده باشیم.

- فکر می‌کنید این مسئله به برنامه هفت و آقای جیرانی برمی‌گشت یا…
مسلماً‌ آقای جیرانی در حد و اندازه‌هایی نیست که این حرف را مستقلاً در آنتن زده باشد.

 - ساعت نزدیک به ۲:۳۰ نیمه شب است،‌ راستی شما چرا این وقت شب برنامه ضبط می‌کنید؟
زمان را باید تغییر دهیم، الان ما دچار نوعی فشردگی و به هم‌ریختگی زمانی هستیم. ولی کم کم سعی می‌کنیم آن را تغییر دهیم و بعد از ظهر برنامه را ضبط کنیم.

- دوست دارم در پایان یک سوال غیرجدی از شما بپرسم، با توجه به اینکه بازی دربی هم اخیرا انجام شد، شاید برای مخاطبان قانون جذاب باشد که بدانند رضا رشیدپور طرفدار پرسپولیس است یا استقلال.
پرسپولیسی هستم.

این مصاحبه در پایگاه خبری قانون منتشر شده و از اینجا قابل دسترسی است.

توپ خبرنگاران اعزامی صداوسیما گلوله ندارد

جدّیت در چهره، گوش‌های تیزشده، چشم‌های گردشده از تعجب و لبخندی که به تدریج به قهقهه می‌رسد…؛ این روند واکنش‌های دوستان روزنامه‌نگاری ‌است که جملاتی را از زبان من در وصف خبرنگاران میدانی رویدادهای مهم بین‌المللی می‌شنوند: تسلّط به زبان محلی،‌ شمِّ بالای خبرنگاری، خطرپذیری، آشنایی به منطقه، آگاهی، جهانی فکرکردن، حضور مخاطره‌آمیز در قلب رویداد، مخابره اخبار دست اول و …، خنده آن‌ها البته از شنیدن این ویژگی‌ها نیست، خنده مربوط به زمانی است که از آن‌ها می‌خواهم این ویژگی‌ها را با عملکرد نمونه‌های وطنی در رویدادهای مهم بین‌المللی تطبیق دهند.
یکی به جنگ عراق اشاره می‌کند و عملکرد خبرنگاران تلویزیون -که از خوزستان با نشان‌دادن لکه‌های دودِ آن طرف اروند، جنگ بصره را گزارش می‌کردند- را به باد تمسخر می‌گیرد، دیگری گزارشگری رویدادهای فلسطین از خاک لبنان را مثال می‌زند و پوزخندی نثارم می‌کند. آن یکی پا را فراتر می‌نهد و کامران نجف‌زاده را مثال می‌زند، می‌گوید اگر قرار بود همه آژانس‌ها و خبرگزاری‌های مهم بین‌المللی مثل خبرنگار واحد مرکزی خبر در لیبی عمل کنند، هیچ خبر مهمی از لیبی به جهان مخابره نمی‌شد. اسماعیل فلاح در انگلیس و کاظم معصومی‌نژاد در ایتالیا هم از انتقاداتشان در امان نمی‌مانند.
انتقادات با شدّت و حدّت و گاهی با لحنی آکنده از استهزاء مطرح می‌شوند و من با خود می‌اندیشم که آیا واقعاً این همه انتقاد به عملکرد خبرنگاران میدانی صداوسیما -خصوصاً در رویدادها و بحران‌های خارجی- وارد است و اگر وارد است،‌ ریشه‌های آن کجاست و مهم‌تر از آن آیا می‌توان تمام این ضعف‌ها را به گردن شخص خبرنگاران انداخت؟ گزارش پیش رو قرار است پاسخی درخور به این سوال ارائه کند.

پرده اول؛ خبرنگارانی که اینکاره نیستند!
می‌گویند در دوره یکی از شاهان صفوی یا قجری، شبی از شب‌های ماه رمضان، توپچی از شلیک توپ سحر خودداری کرد. امیر توپخانه او را احضار کرد و با خشم از او پرسید: «چرا توپ در نکردی؟» توپچی با خونسردی پاسخ داد: « قربان، به هزار و یک دلیل ، دلیل اولش آن که گلوله نداشتم…»
این حکایت را علی‌اکبر عبدالرشیدی به “قانون” می‌گوید و مقصودش فهماندن این نکته است که بعضی از خبرنگاران اعزامی به خارج از کشور، به ابتدایی‌ترین ضروریات حرفه‌ خود همچون زبان محلی هم مسلط نیستند. او که خودش مدت‌ها خبرنگار صداوسیما در کشورهای مختلف بوده و رویدادهای مهمی را از جمله اعتصاب غذای معروف زندانیان ایرلند شمالی در سال ۱۹۸۰ پوشش داده است، در ادامه پنج شاخص مهم برای «ژورنالیسم بین‌المللی» ذکر می‌کند؛ داشتن خبرنگار حرفه‌ای بین‌المللی، آگاهی کافی خبرنگار نسبت به سوژه و منطقه مورد نظر،‌ ارتباطات بین‌المللی، ابزارهای فنی لازم و رسانه‌ای با نگاه بین‌المللی.
عبدالرشیدی می‌گوید خبرنگار بین‌المللی باید پابه‌پای رویداد حرکت کند، او خبرنگارانی را که بعد اتمام حادثه و رفع کامل خطر به محل وقوع رویداد می‌روند و تنها به تشریح آثار آن می‌پردازند، موفق نمی‌داند. معتقد است که خبرنگار باید در قلب رویداد حضور داشته باشد،‌ اتفاقی که در مورد خبرنگاران صداوسیما کمتر می‌افتد.

پرده دوم؛ منهای خبرنگاران
عبدالرشیدی در توصیف شاخص‌های خود،‌ کم‌کم به مواردی می‌رسد که چندان ارتباطی با شخص خبرنگاران و عملکرد حرفه‌ای آنان ندارد. این خبرنگار قدیمی در زمینه ارتباطات بین‌المللی لازم برای خبرنگاری بین‌المللی، سهم عمده‌ای را برای رسانه و دستگاه سیاست خارجی کشور قائل است.
عبدالرشیدی در این باره می‌افزاید: یکی از خبرنگاران اعزامی به شمال افریقا در گزارشی اعلام کرد که سفارت ایران در یکی از کشورهایی که اخیراً حوادثی را تجربه‌ می‌کند و سازمان یک خبرنگار به آنجا اعزام کرده تعطیل شده است.‌ این در حالی است که سفارتخانه هر کشوری،‌ یکی از مهم‌ترین عوامل پشتیبانی و هدایت خبرنگاران آن کشور در منطقه مربوط است.
وی در توصیف شاخص‌هایش به وجود نگاه بین‌المللی در رسانه اشاره می‌کند و می‌افزاید: «صداوسیما هنوز از مرزبندی‌های زمانی خبری عبور نکرده است؛ خبرنگار ما در هر جای جهان باشد،‌ مجبور است در برخی ساعت‌های خاص که تلویزیون ما برنامه خبری دارد،‌ اخبارش را ارائه کند. این در حالی است که رسانه‌ بین‌المللی در دنیای امروز باید لحظه‌ای عمل کند.»
او در نهایت در پاسخ به این سوال من که از میان دو دسته عوامل مربوط به عملکرد خبرنگاران و عواملی که مربوط به آن‌ها نیست، کدام یک سهم بیشتری در کاستی‌های فعلی دارد،‌ بر خلاف انتظارم دسته اول را پررنگ‌تر بر‌می‌شمارد. هر چند که در ادامه اشاره می‌کند که همه عوامل را باید با هم بررسی کرد و نمی‌توان تک بعدی به این ماجرا نگاه کرد. او معتقد است که اگر چه زیرساخت‌های رسانه در موفقیت خبرنگار دخیل است اما شخصیت و قابلیت و کفایت خبرنگار می تواند برخی از نارسائی های درون رسانه را تحت تاثیر قرار دهد.

پرده سوم: داخل را درست پوشش بدهیم، خارج پیشکش!
اگر در گذشته، ضعف در ابزارهای فنی و قرارنگرفتن در موقعیت‌های مناسب خبری توجیه قابل قبولی برای خبرنگاران اعزامی صداوسیما به شمار می‌رفت تا ضعف خود در رقابت‌های خبری بین‌المللی را بپوشانند، اما در حال حاضر، خبرنگاران این سازمان حتی در موقعیت‌های مناسب خبری نیز نمی‌توانند اخبار قابل توجهی مخابره کنند.
این انتقادی است که آن را از قول منتقدان با مهدی محسنیان‌راد، استاد بنام ارتباطات در میان می‌گذارم. پاسخ او امّا کمی غافلگیرکننده است: خیلی مهم‌تر از اینکه در کشورهای خارجی چه رویدادهایی اتفاق می‌افتد و چگونه در جهان انعکاس می‌یابد،‌ در همین داخل کشور، وقایعی اتفاق می‌افتد که از چشم خبرنگاران پنهان می‌ماند.
این نکته را می‌گوید و بلافاصله می‌افزاید:‌ مثلاً همین ماجرای ۲۸۰۰ میلیارد سوءاستفاده مالی اخیر اگر در هر کشوری دیگری اتفاق افتاده بود که فضای روزنامه‌نگاری تخصصی درستی داشت، روزنامه‌نگاران آن را خیلی زودتر کشف می‌کردند.
محسنیان‌راد با ذکر این مقدمه در نقد فضای روزنامه‌نگاری داخلی، آن را به خبرنگاری بین‌المللی نیز تعمیم می‌دهد و می‌گوید: همان علتی که سبب می‌شود چنین مسئله‌ مهمی از دید روزنامه‌نگاران پنهان بماند، به عرصه‌های دیگر نیز تعمیم می‌یابد و سبب می‌شود مثلا خبرنگاران اعزامی به حوادث بین‌المللی نیز عملکرد صحیحی نداشته باشند.
این صاحب‌نظر حوزه ارتباطات در پاسخ به این سوال که فقدان فضای روزنامه‌نگاریِ تخصصی در چه عواملی ریشه دارد، می‌افزاید: ریشه در این است که اولاً این‌ها اکثراً تحصیلکرده روزنامه‌نگاری نیستند، یعنی آنچه که باید در مورد حرفه خود بدانند را در دانشگاه فرا نگرفته‌اند و دوم اینکه حتی اگر دانش‌آموخته روزنامه‌نگاری هم باشند، هرگز فرصت تجربه آنچه که در دانشگاه یاد گرفته‌اند،‌ برای آن‌ها فراهم نشده است.
او در نهایت ترکیب این دو عامل را زمینه‌ساز ضعف‌های فعلی در زمینه مورد بحث بر می‌شمارد.

پرده آخر؛ وادی حیرت
«مشکل اصلی‌شون اینه که بیشتر زیر پتو هستن تا تو میدون…»؛‌ این جمله وصف حال خبرنگاران میدانی صداوسیما است، البته نه از زبان نگارنده یا حتی یک کارشناس رسانه منتقد سازمان صداوسیما،‌ بلکه از زبان یکی از خبرنگاران میدانی خود این سازمان.‌ آنهم کسی که از طنز روزگار خود تجربه حضور در موقعیت‌های مهم خبری در عرصه بین‌الملل را در کارنامه دارد. جمله شگفت‌انگیز است و اهمیت خبری خیره‌کننده‌ای دارد اما حیف که گوینده، تنها وقتی حاضر به سخن گفتن می‌شود که اطمینان می‌یابد نامی از وی در گزارش نخواهد آمد.
استادان روزنامه‌نگاری «ارجاعات کور» -به معنای نقل خبر از قول منابع گمنام یا کسانی که نمی‌خواهند نامشان فاش شود- را از آفات گزارش‌نویسی می‌دانند و روزنامه‌نگاران را جز به وقت ضرورت از این کار نهی می‌کنند. از همین رو و با هدف تأسّی به این اصل حرفه‌ای،‌ سعی می‌کنم فرد دیگری از درون صداوسیما بیابم که حاضر باشد با نام خود در این باره اظهار نظر کند؛ او هم از گوینده‌های خبر بنام صداوسیماست و از نزدیک دستی بر آتش خبر و خبرنگاری دارد.
در همان ابتدا با این توجیه اخلاقی که درست نیست در نقد عملکرد همکارانش سخن بگوید، از پاسخگویی استنکاف می‌کند. به ناچار به او هم قول می‌دهم نامش را در گزارش نیاورم، اینگونه است که زبان به انتقاد از “همکارانش” می‌گشاید. می‌گوید اغلب خبرنگاران اعزامی، حرفه‌ای نیستند و حتی به زبان منطقه مورد نظر-که یکی از ابتدایی‌ترین ملزومات حضور موثر در آنجاست- مسلط نیستند. پس از سوال مجدد و اطمینان از اینکه هیچ نقل قولی با ذکر نام وی منتشر نخواهد شد، حرف تکان‌دهنده‌تری را به زبان می‌آورد. می‌گوید حتی در برخی از موارد، سردبیر برنامه خبری که قرار است ارتباط زنده در قالب آن اتفاق بیفتد، اخبار را از وبسایت خبرگزاری‌های معتبر بین‌المللی استخراج می‌کند و از اینجا برای خبرنگار میدانی خود فکس یا ایمیل می‌کند، تا او آن را در ارتباط مستقیم روخوانی ‌کند.
در نهایت برای اینکه کوله‌بار تقصیر همکارانش را کمی سبک‌تر کند، توجهم را به نکته‌ای که از نظر خودش ظریف است جلب می‌کند، می‌گوید:‌ «البته می‌دانید که در برخی موقعیت‌های خبری، قرار نیست خبرنگار “آنچه که هست” را برای مخاطب گزارش کند…، بنابراین نمی‌توان همه تقصیرها را به گردن او انداخت.» درگیر جزئیات و معنای جمله “ظریفش” نمی‌شوم و صلاح را در آن می‌بینم که از این موضوع عبور کنم.
عملاً تیر دوم هم به سنگ می‌خورد و به سراغ نفر سوم می‌روم. سومی، از صاحب‌منصبان حوزه خبر در تلویزیون است و البته صاحب‌نظر و اهل تدریس در دانشگاه. از بد حادثه او هم در طلیعه سخن، از ذکر نام خود در مصاحبه سوال می‌کند و غیرمستقیم حالی‌ام می‌کند که اگر قرار باشد نام او در گزارش بیاید، مجبور است محتاطانه‌تر و به قول خودش دیپلماتیک‌تر سخن بگوید. انگار چاره‌ای جز تن دادن به این «ارجاع کور» هم ندارم. البته پیکان انتقادات او به تیزی قبلی‌‌ها نیست، با گوشزد کردن این نکته که اوضاع بهتر از قبل شده، اشاره می‌کند که ضعف‌های حرفه‌ای خبرنگاران و برخی کاستی‌ها در ساختار رسانه،‌ با یکدیگر تلفیق شده‌ و اوضاع کنونی را رقم زده‌ است. تاکیدش بر این است که نباید هیچ کدام از این عوامل را به شکل مجرد، دلیل ضعف‌های فعلی به حساب آورد. در تشریح انتقاداتی که به رسانه وارد است، به فرایند جذب خبرنگاران اشاره می‌کند و می‌گوید برخی از ورودی‌ها، ویژگی‌های حرفه‌ای لازم برای این حرفه را نداشته‌اند. ادامه می‌دهد که وقتی رویداد مهمی اتفاق می‌افتد، رسانه در فقدان نیروی حرفه‌ای، مجبور می‌شود از میان همین نیروهای موجود خود کسی را اعزام کند. استدلالش این است که به هر حال حضور یک خبرنگار -ولو ضعیف-، از خالی‌بودن صحنه ارجح‌تر است.
سراغ مورد چهارم و پنجم هم می‌روم اما باز هم طرفی نمی‌بندم. گویی اظهارنظرهای –البته غیررسمی- افرادِ درونِ صداوسیما، با آنچه که در عمل در این رسانه اتفاق می‌افتد،‌ فاصله‌ معناداری دارد؛ شاید حیرت‌انگیزترین قسمت داستان همین باشد.

این گزارش در پایگاه اطلاع‌رسانی قانون منتشر شده و از اینجا قابل دسترسی است.